دراز کشیدم دوباره مثل این یه هفته هق هقم رفت هوا و با بچم حرف می زدم راستی دختر میشد یا پسر؟ نی نی مامان یه وقت ناراحت نشی مامانی بابایی رو تنها گذاشتا آخه تو یه چیزایی رو خوب درک نمی کنی دنیای اما خیلی کثیفه پر دو رنگی و خیانته پر بی وفایی پر نامردی منم نمی دونستم ولی فهمیدم وقتی شکستم فهمیدم یه روز که بزرگ شدی بهت میگم از اولش از باباییت از نامردیاش از بدقولیاش یهو در اتاق باز شد مردی با موهای جوگندمی قدی متوسط ولی هیکلی چهارشونه با قیافه جذاب و مردونه اومد تو
من-عمو نمی تونم نمی کشم نشست کنارم رو تخت
عمو-این اون نفسی نیست که من می شناختم اونی که کل فامیل یه قطره اشکشو ندیدن اونی که همه به خاطر غرورشش به خاطر سرسختیش تحسینش میکردن
من-مرد عمو اون نفس مرد شکستم عمو روزگار خیلی بد باهام تا کرد خیلی بد بهم فهموند نفس خانوم همه چی اونجور نیست که فکر می کنی عمو بهای دل بستن من دل شکستن نبود
عمو-می گذره نفس عمو می گذره روزگار با همه از این بازیا داره مهم اینه که خرد شدنت رو بهش نشون ندی مهم اینه که نفهمه کم آوردی باید بشی مثل قبل
من-نمی تونم عمو
عمو-می تونی خودم کمکت میکنم
من-عمو خیلی تنهام
عمو-پس اونی که اون بالاست چی