داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵ مطلب با موضوع «گزیده ای از کتاب» ثبت شده است

  • ۲
  • ۰

زمانی که کودکی می خندد ، باور دارد که تمام دنیا در حال خندیدن است ، و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پای در می آورد ، گمان می برد که خستگی ، سراسر جهان را از پای درآورده است .  
چرا نا امیدان ، دوست دارند که نا امیدی شان را لجوجانه تبلیغ کنند؟
چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانی ازلی ابدی قلمداد کنند؟  
چرا پوچ گرایان ، خود را ، برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن می جنگیم ، پاره پاره می کنند؟  
آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماری شان به تن و روح دیگران سرایت کند ، دلیل بر رذالت بی حساب ایشان نیست؟  

  • ۲
  • ۰

فایده ای ندارد، باید زندگی کنیم، دایی وانیا! باید به زندگی ادامه بدهیم. شبها و روزهای دراز و ملال انگیزی در پیش داریم. باید با صبر و حوصله رنجها و سختیهایی را که سرنوشت برای ما میفرستد تحمل کنیم.
من و تو دایی، ما، دایی عزیزم، به زندگی خواهیم رسید که درخشان خواهد بود. خوب و زیبا خواهد بود. آنوقت شادمانی می کنیم و به رنجهای گذشته با رقت نگاه میکنیم و لبخند میزنیم و آرامش پیدا میکنیم.
دایی، من ایمان دارم، ایمان ملتهب و گرم.

  • ۰
  • ۰

در این دنیا اگر همه چیز فراموش کنی باکی نباشد. تنها یک چیز از یاد مبر. تو برای کاری به دنیا آمدی که اگر آن به انجام نرسانی، هیچ کار نکرده‌ای.
از آدمی کاری بر‌آید که آن کار نه از آسمان بر‌آید و نه از زمین و نه از کوه‌ها، اما تو ‌گویی کارهای زیادی از من بر‌آید، این حرف تو به این ‌ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه‌ای را ساطور گوشت کنی و گویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته‌ام، یا در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشان به دیوار فرو بری و کدوی شکسته‌ای به آن آویزی. این کار از میخی چوبین نیز بر‌آید. خود را این شیوه ارزان مفروش که بسی گرانبهایی! 

بهانه ‌آوری که من با افعال سودمند روزگار ‌گذرانم. دانش ‌آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره‌شناسی و پزشکی ‌خوانم، اما این‌ها همه برای تو است و تو برای آن‌ها نه. اگر نیک بنگری، در‌یابی که اصل تویی و همه این‌ها فرع . تو ندانی چه شگفتی‌ها و چه جهان‌های بیکران در تو موج ‌زند. 
آخر این تن اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد.

  • ۰
  • ۰

وقتی از دیگران انتقاد میکنی و از زندگی شکایت میکنی احساس خوبی به تو دست می‌دهد.
با انتقاد کردن از دیگران، احساس برتری می‌کنی.
با شکایت کردن از دیگران احساس می‌کنی که بالاتر از آنان هستی. این برای نفْس بسیار ارضاء کننده است.
و تقریباً همه چنین می‌کنند؛
برخی آشکارا چنین می‌کنند
برخی هم فقط در درون به این کار می‌پردازند.
هیچ‌کس زحمت تحسین کیفیات خوب را در دیگران به خود نمی‌دهد.
هیچ‌کس حاضر نیست کمک کند تا آن کیفیات خوب که در دیگری است رشد کند.
می‌ترسد که اگر دیگری رشد کند، پس او چی...؟! 

به ندرت کسانی پیدا می‌شوند که انتقاد نمی‌کنند و شکایت ندارند.
اینها کسانی هستند که نفسشان را انداخته‌اند.
وقتی که بی‌نفس باشی، فایده‌ای در آن نیست که انتقاد کنی، چرا باید به خودت زحمت بدهی؟
ربطی به تو ندارد.
این نفْس بوده که از آن لذت می‌برده و تغذیه می‌شده است. 

بنابراین تأکید من این است:
نفْس را بینداز.
با انداختن نفس، تو مردم را با چشمانی تازه نگاه می‌کنی و نگرش و رفتار تو بیشتر انسانی و دوستانه خواهد شد.

  • ۰
  • ۰

آقای دکتر

آقای دکتر میگم میشه شما بهش بگی برگرده!؟
کاریش نداریم به خدا،فقط میخوایم خوشبختش کنیم..
فقط میخوایم بگیم بشینه یه گوشه ما براش شعر بگیم
موهاشو بو کنیم
دست بکشیم رو گونه هاش.
خواستی بگی برگرده،نگی ما ازت خواستیما آخه هر دفعه روی مارو زمین انداخته.
یکی دو بار نبود که شاید صد بار ازش خواستیم
به هر دری زدیم،ولی برنگشت.
شما بگو برگرده اصن ما قول میدیم جلو نریم
از دور نگاش میکنیم.خوبه!؟
اصن ازش چندتا عکس میگیریم قاب میکنیم میزنیم دور تا دور اطاق که اگه دوباره رفت هرجا چشم چرخوندیم باشه.
میدونی چیه،خسته شدیم انقدر جای خالیشو دیدیم.
جای خالیش همه جا هست
حتی همینجا تو همین اطاق جاش خیلی خالیه آقای دکتر.


* فرزانه صدهزارى 
* مجموعه آقای دکتر 
* دهمیش