داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۲
  • ۰

هوس کردم بازم سر به سرش بذارم ... رفتم کنارش ایستادم ... زیر چشمی نگام کرد ولی اصلا به روی خودش نیاورد ... خم شد سنگ دیگه ای برداشت و دوباره با قدرت پرت کرد ... منم خم شدم سنگ بزرگی برداشت و توی دستم نگه داشتم ... بعد خم شد و خیره شدم توی آب ... یهو جیغ کشیدم و یه قدم رفتم عقب ... آراد سریع اومد کنارم و گفت:
- چی شد؟!
آراگل و ساغر و آرسن و سامیار هم جلو اومدن و هر کدوم چیزی می گفتن:
- مار دیدی؟
- قورباغه بود؟
- چیزی رفت تو پاچه ت؟
دوباره خم شدم روی آب و گفت:
- این ... این چیه توی آب؟!
اول از همه آراد خم شد ... منم نامردی نکردم سنگ رو با همه قدرتم کوبیدم توی آب ... آب پاشید بالا و آراد موش آب کشیده شد ... غش غش زدم زیر خنده ... آراگل هم متوجه شیطنت من شد خنده اش گرفت و به دنبال اون بقیه هم خندیدن ... ولی آراد جوری نگام کرد که حساب کار دستم اومد ... مشغول پاک کردن آب از سر و صورتش شد ... آرسن در حالی که هنوز می خندید رفت طرفش و گفت:
- دستمال بهت بدم؟ تو کیف ویو هست ...
- لازم نیست ...
آرسن زیر چشمی نگام کرد و ریز ریز خندید ... رفتم جلو و خودمو لوس کردم:
- ناراحت شدی؟
با خشم نگام کرد و گفت:
- نه ! اصلا!
به آرسن نگاه کردم و گفتم:
- بهتر نیست یه آتیش روشن کنیم؟ می چسبه ها ... دلم سیب کبابی می خواد ...
آرسن سرش رو خاروند و گفت:
- سیب زمینی از کجا بیاریم؟
ساغر سریع گفت:
- من فکر اینجاشو هم کردم ... تو کوله من هست ...
آرسن با خنده گفت:
- آفرین ... مجهز اومدینا!
ساغر سرخ و سفید شد و من زیر لب غر زدم:
- کوفت بخورم جای سیب زمینی ...
لبخند نشست روی لبای آراد ... فکر کنم شنید ... خجالت کشیدم و لبامو گاز گرفتم ... آب هنوز از موهاش می چکید ... سامیار و آرسن مشغول جمع کردن چوب برای درست کردن آتیش بودن ... آراگل و ساغر هم رفتن کمکشون کنن ... رفتم سمت آراد و ناخودآگاه دسته شالمو آوردم بالا و گفتم:
- موهاتو خشک کن ...
با تعجب نگام کرد ... چشمامو گرد کردم و گفتم:
- نگفتم منو نگاه کن ... گفتم بگیر موهاتو خشک کن ...
دستشو دراز کرد ... شال رو گرفت توی دستش ... خم شد به قدری که شال از روی سر من کشیده نشه و مشغول خشک کردن موهاش شد ... وقتی شال من تا حدی آب موهاش رو گرفت صاف ایستاد و شال رو به نرمی دور گردنم پیچید ... شاید دوست نداشت دسته های شالم همینطور رها باشه ... ناخودآگاه لبخند زدم ... گفت:
- بازم می خوای شروع کنی به اذیت کردن ... نه؟!
شیطون نگاش کردم و گفتم:
- بده؟!
- نه بد که نیست ... ولی هر چیزی که عوض داره گله نداره ... مگه نه؟!
سریع گفتم:
- آره ...
- ببینم شنا بلدی؟
- در حد بنز!
- خوبه ...
اینو گفت و رفت سمت پسرا ... ترسیدم ... حرفش مثل تهدید بود ... می خواست چی کارم کنه؟!! شوتم نکنه تو آب ... خفه نشم ... غرق نشم یهو؟! نکنه بی هوا هلم بده ... وای من می ترسم شنا یادم می ره ... حالا چی کار کنم؟! با صدای آرسن به خودم اومدم ...
- وروجک ... بیا دیگه ...
آتیش درست شده بود ... ورجه وورجه کنون رفتم سمتشون ... آراگل نشست و دست سامیار رو هم کشید که بشینه کنارش ... سامیار نشست و بی توجه به جمع دست آراگل رو بوسید ... خنده ام گرفت و صورتم رو برگردوندم نشستم روبروشون .
آرسن نشست کنارم و در گوشم گفت:
- چشم چرونی ممنوع ...
خندیدم و گفتم:
- صحنه عاشقونه دیدنش حال می ده ...
ساغر نشست کنار دست من و سیب زمینی هاشو از داخل کوله اش در آورد ... خواست بده به سامیار که دید سامیار و آراگل سر در گوش هم مشغول صحبت هستن ... اینبار اومد آراد رو صدا کنه که سریع گفتم:
- بده به من ...
نایلون سیب زمینی ها رو از دستش گرفتم و با حرص رفتم سمت آتیش ... لجم می گرفت وقتی می دیدم ساغر می خواد با آراد حرف بزنه ... کنار آتیش ایستادم ... هرم داغش صورتم رو داغ می کرد ... نایلون رو سر ته و کردم ... داد آراد در اومد ...همزمان با بلند شدن جرقه ها دستی هم منو کشید عقب ... از پشت محکم خوردم روی زمین ... داد آراد بلند شد:
- دختره حواس پرت! الان خودتو آتیش می زدی ...
آرسن که منو کنار کشیده بود دستی روی صورتم کشید و با نگرانی و بغض گفت:
- خوبی؟!!
از حرکت ناگهانی آرسن و داد آراد اینقدر جا خورده بودم که فقط تونستم سرم رو تکون بدم ... چونه آرسن لرزید و قبل از اینکه بتونم کاری بکنم اشک از چشماش جاری شد ... با ترس گفتم:
- آرسن ... آرسن ... چی شدی؟ باور کن من خوبم!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی