داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

نمیدونم باز دوباره می زنه قلبت تو سینه سازموتو سکوتت می شنوی زمزمه آوازمو حس دلتنگی که می گیره تمام جونتو هرجا میری منو می بینی و کم داری منو تو دلت تنگه ولی انگار تو جنگ با دلم میزنی و می شکنی با خودت لج کردی گلم راه با تو بودنو  سخت کردی که آسون برم چشم خوش رنگت چرا خیسه خوشگلم حالا بگو کی دیگه اخماتو می گیره با تو می خنده تب کنی واست می میره دست کی شبا لای موهاته آره خودم نیستم ولی یادم که باهاته حالا بگو کی دیگه اخماتو می گیره با تو می خنده تب کنی واست می میره دست کی شبا لای موهاتو اره خودم نیستم ولی یادم که باهاته این عشقه تو وجودت توی جونت ریشه کرده دلت دوباره بی قراره داره دنبال من  میگرده

چقدر به حال و هوام میومد احساس میکردم سامیار برام این آهنگ و خونده سرعت بارون چشمام زیاد شد دستای عمو دورم حلقه شد و سرمو به سینه اش فشار داد
عمو-نبینم نفس عمو بارونی باشه
بعدش با صدای بلند به فرشته گفت
عمو-فرشته عوض کن این آهنگه رو
هق هقم اوج گرفت یه فکری مثل موریانه مغزمو می خورد نکنه سوتفاهم بوده و من به سامیار اجازه ندادم برطرفش کنه یه کلمه توی گوشم زنگ می زد سوتفاهم

شب بود و من تو اتاق رو تخت نشسته بودم..اتردینم نبود.ازاین همه سکوت خونه خسته شده بودم.سامی هم که رفت من تازه داشتم باهاش خوب می شدم!!حالا که نفس رفته شقی هم اکثرا با میلاده و منم یا تنها یا پیش اتردین.دلم واسه روزای قبل که با بچه ها هر5شنبه می رفتیم بیرون رستوران و همیشه سر این که کی پولو حساب کنه دعوا می‌شد تنگ شده بود...چه روزای خوبی بود ولی حیف که آدما تاچیزی رو از دست ندن قدرشو نمی دونن.ما هم قدر اون روزا رو ندونستیم و حالا...گرسنه ام شده بود پا شدم رفتم تو آشپزخونه یک سیب برداشتم داشتم برمی گشتم که یکهو یک نفر تو تاریکی پریدجلوم:پــــــــــــخ...دستمو گذاشتم رو قلبمو یک جیغ زدم..
میلاد هرهر خندید..
من:نخند بابا واسه دندونات خواستگار پیدا میشه..کثافت برو شقی و بترسون ترکیدم..دختر مردمو ترسونده هرهر میخنده..میون خنده گفت:وای میشا خیلی قشنگ شدی..
من:ا!!که قشنگ شدم..یکهو سیب و کردم تودهنش 
گفتم:حالا تو قشنگ تر شدی...بعدم با خنده دوییدم سمت اتاق..
میلاد:ای میشا بمیری داشتم خفه میشدم...دهنم جر خورد..
من:حـــقته..با خنده نشستم رو تخت لپ تاپمو باز کردم رفتم تو فیس بوکم..سهیل رفته بود آمریکا تو پیجش نوشته بود: آقا من نمیخوام برگردم!!خندیدم براش نوشتم:وایسا اگه به آقا عزت نگفتم حالتو بگیره..میگم با تیپا برت گردونه صبر کن....یکم دیگه با لپ تاپ ور رفتم.یکهو درباز شد اتردین اومد تو سریع لپ تاپو بستم دراز کشیدم رو تخت پتو هم کشیدم روم..
من:سریع برقو خاموش کن میخوام بخوابم.
اتردین:میشا چیزی شده؟با عصبانیت گفتم:نه گفتم برقو خاموش کن میخوام بخوابم.نمی فهمی؟
اتردین:چته پاچه می گیری؟
من: آره پاچه می‌گیرم ولم کن بذار بخوابم..مواظب پاچه ی شلوارت باش..
اومد پتو رو از روم کنار زد منو کشید تو بغلش..دست خودم نبود بوی عطر تلخش مسخم می کرد.دستشو نوازش گونه رو گونه ام کشید و 
گفت:میشایی چیزی شده؟
با بغض گفتم:آره.همه منو یادشون رفته حتی اون نفسم که ادعا می‌کرد ما رو دوست داره ولم کرد و رفت.شقی هم که پیش میلاده منم که...محکم تو بغلش فشارم داد و گفت:نبینم میشای من انقدر حالش خراب باشه ها.مگه نگفتم اگه این چشما مال منه نمیخوام ابری باشن؟من:اتردین من دلم واسه نفس تنگ شده..
اتردین:همه دلمون واسه اش تنگ شده حتی خود من..به شوخی یکدونه به بازوش زدم گفتم:هوی خجالت بکش دلت واسه دختر مردم تنگ شده؟خندید و گفت:ای شیطون..صدام دراومد:اه آقا تکلیف منو مشخص کن هوتن که نیستم چند تا شخصیت داشته باشم!یا فرشته ام یا شیطون کدومش؟
اتردین:تو همون فرشته ی منی..بعدم منو تو تخت گذاشت و 
گفت:بخواب منم برم دوش بگیرم بعدش میخوابم..
من:باشه شب بخیر..
اتردین:شب توهم بخیر..
بعدم رفت حموم ومن خوابم برد..

از صبح  یک دلشوره ی عجیبی پیدا کرده بودم نمی‌دونم  چرا.. ناخودآگاه گوشیمو برداشتم شماره ی خونه رو گرفتم ولی کسی جواب نداد نگرانیم به اوج رسید..به گوشیه بابا زنگ زدم چون مامان هیچوقت گوشیشو جواب نمی‌داد!بعد از 5بوق جواب داد..
بابا:جانم؟
باباصداش گرفته بود انگار که گریه کرده.
من:سلام بابایی.خوبی مامان خوبه؟بابا:سلام دخترم.. آره ما خوبیم تو خوبی..
من: آره بابا چرا صدات گرفته؟اتفاقی افتاده.
بابا:نه سرما خوردم..همون موقع صدای تسلیت گفتن یک نفر به بابا اومد!!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی