داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

 لعنتی مامان باباشم شمارشونو عوض کردن این رضا هم که نتونست آدرس درست درمونی پیدا کنه مامانم که امیدوارم کنار بیاد صدای ویبره ی گوشیم رو اعصابم فوتبال بازی می کرد
من-بله
ستاره-سلام داداشی 
من-سلام ستاره خوبی؟
ستاره-من خوبم ولی تو انگار خیلی بدی
من-انتظار دیگه ای داری داغونم ستاره داغون
ستاره-خبری نشد؟
من-نه آب شده رفته تو زمین 
ستاره-بلیطت برای کیه؟
من-دو روز دیگه با اینکه می دونم بی فایده است توی پاریس به اون بزرگی پیداش کنم ولی میخوام برم که بعدا پیش خودم شرمنده نشم که دنبالش نرفتم 
ستاره-ایمیلاتونو جواب نمیده
من-باورت میشه بیشتر از هزار تا ایمیل فقط من فرستادم با آدرسای مختلف دریغ از یه دونه جواب
ستاره-میخوای منم باهات بیام
من-نه عزیزم تو بمون پیش مامان
ستاره-باشه داداشی زیاد خودتو ناراحت نکن پیدا میشه
من-امیدوارم خداحافظ
ستاره-خداحافظ 
سرمو دور تا دور اتاق چرخوندم عکسایی که باهم گرفته بودیم روی دیوار خودنمایی می کرد دیوار رو به رویی تخت و یه عکس بزرگ از چشماش پوشونده بود چشمای عسلی که حتی توی عکسم پر حرارت و داغ بودن و شعله می کشیدن روی قلبم چشماش آتیشم میزد 
*************************
میلاد دسته چمدونم و گرفته بود اتردین جلوی در واستاده بود یکی اون می گفت یکی این یکی
میلاد-بری که چی بشه آخه پسر یکم فکر کن توی فرانسه به اون درندشتی نفسو میخوای از کجا پیدا کنی؟
اتردین-راست میگه دیگه بمون اینجا لاقل باهم بگردیم آدرس خونه شونو پیدا کنیم دسته چمدونو از دست میلاد کشیدم بیرون و راه افتادم سمت درو سعی کردم اتردینو که درو چسبیده بود بزنم کنار
من-بابا ولم کنید پروازم دیر شدش
اتردین-می خوام که دیر بشه آخه پسر تو چرا انقدر داری کم عقلی می کنی هان
میلاد-لابد فکر می کنی اگه بری همین فردا نفسو پیداش می کنی و برمی گردی صدام خود به خود اوج گرفت و بلند شدش
من-بابا ولم کنید اگه این بی عقلیه که من برم دنبال زنم بگردم حاضرم بی عقل ترین آدم روی این کره ی خاکی باشم اتردینو زدم کنار و از در رفتم بیرون
نفس
می دونی که میرم و کم میکنم شرمومن می کشم این قلبمو بی معرفت تو میشی سرحال منم خستم از نعره هات من بودم عروسک تو دستات بی معرفت تو نیا فعلا ولی من نمی خوام دلمو تو باز تو ببری نه نمیدونی حتی یکم قدر من نه نمیدونی هرکی رسید ضربه زد کی بود که نازتو خرید اون که دلم که فکر کردی از همه سری نه نمی دونی حتی یکم قدر من نه نمی دونی هرکی رسید ضربه زد ...

فرشته-اه نفس عوض کن اون آهنگ و هرچی غم و غصه بود ریخت تو دلم خسته نشدی از همون شب اولی که اومدی اینجا داری هر شب این آهنگ و گوش می کنی ترجیح دادم جوابشو ندمو آهنگ و قطع کنم رفتم تو فایل عکسای خودم و سامیار چقدر شاد بودم و الآن...
فرشته-نفس واقعا رنگ چشماش رنگ چشمای تو بود؟ آخه من رنگ چشمای تو رو هیچ جا ندیدم یه رنگ خاصیه عسلی با رگه های طوسی رفتم رو عکسی که صورتامونو بهم چسبونده بودیم و فقط از چشمامون عکس گرفته شده بود چهارتا چشم همرنگ
من-بیا ببین لپ تاپو گرفتم سمتش اونم از خدا خواسته لپ تاپو رو هوا زد
فرشته-وای نفس فکر کردم خالی می بندی رنگ چشماتون مو نمیزنه باهم
چیزی نگفتم اونم هی چشماش درشت تر از قبل میشد یه5دقیقه ای بود لپ تاپم دستش بود
من-بسه دیگه چقدر به یه عکس نگاه می کنی 
فرشته-چقدر تو خودشیفته ای نیم ساعت دارم می گردم یه عکس از چهره این پسره پیدا کنم نمیشه که نمیشه تو اون عکسه هم که فقط چشماتون معلوم بود
لپ تاپو از دستش کشیدم بیرون
من-فضولی نکن گفتی رنگ چشمامونو بهت نشون بدم دادم دیگه بیشتر از این فضولی نکن بعدش از فولدر عکسا اومدم بیرون و از اتاق رفتم بیرون وقتی داشتم از در می رفتم بیرون به فرشته که حمله کرده بود به لپ تاپ گفتم
من-زحمت نکش همه ی فایلا قفل داره رفتم جلوی پنجره این روزا همه رو سامیار می دیدم احساس می کردم خیلی بهش نزدیک شدم خیلی حتی عکسی رو که از خودم روی شیشه میفتاد و سامیار میدیدم دلم هواشو کرده بود بی قرار بودم بی قرار یه نگاه از طرفش بی قرار اغوش گرمش یه قطره اشک مزاحم سد چشمامو شکستو بعدش بارون بود که روی صورتم می بارید خدایا احساسم عشق بود یا نفرت یا هوس ؟ 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی