داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

فاصله صورتش با صورت من یکم شده بود و داشت قسمتای حساس می‌رسید و نفسای جفتمون حبس شده بود. دیگه نفس های داغش رو روی صورتم حس می‌کردم و موهام تکون می‌خورد. صورتش رو آورد پایین تر و دقیقا لباش با لبام اندازه دو بند انگشت فاصله داشت که بازم سرش رو نزدیک تر آورد و من چشمام رو بستم ولی با صدای در میلاد سریع از روم پاشد و دکمه پیرهنش رو یکم باز کرد. مثل اینکه اونم گرمش شده بود و کمبود هوا داشت! من هم سریع پا شدم و یه نگاه از تو آینه به خودم و گونه های قرمزم انداختم و موهام رو با دست عجولانه درست کردم و رفتم بیرون و محکم خوردم به میشا.....میشا با تعجب به من نگاه کرد و گفت:ـ چته چرا اینقدر هولی دختر؟؟!!! با من و من گفتم:ـ ه.. هیی... هیچیی! هویجوری!!!!!و با سرعت از کنارش رد شدم تا سوال پیچم نکنه!
یه هفته از ماجرای ارشیا می گذره و میلادم درگیر کاراش شده و اینطوری خیلی حوصلم سر میره. میلاد وقت نمی کنه مثل قبل با من باشه و بهم کم توجهی می کنه و من از این مسئله زیاد راضی نیستم اما خب اونم درگیر کارای خودشه.بهش حق میدم اما من خیلی کسل شدم. حوصلم سر رفته حتی نفس و میشا هم همینطور اونا هم کسل شدن. هیچکی پایه نیست بریم ددر!دست از زل زدن به دیوار سیاه و سفید اتاق نفس برداشتم و نفسم رو با بی حوصلگی بیرون دادم که موهای جلوی صورتم هم با نفسم تکون خورد. دوباره موهام رو فوت کردم تا از جلوی صورتم بره کنار. اما نمی رفت کنار! دوباره فوت کردم و دوباره و دوباره که نفس حرصش گرفت و اومد کنارم و موهام رو زد پشت گوشم! لبخند کم جونی بهش زدم و دوباره زانوهام رو بغل کردم و به دیوار خیره شدم.
من: نفس حوصلم سریده!!!!!
نفس: برو پیش میلاد!
من: میلاد کار داره!
نفس: خب برو شاید کارش رو به خاطر تو ول کرد!با خوشحالی گونه نفس رو بوسیدم و رفتم تو اتاقم. میلاد روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش رو پیشونیش بود. لبم رو گاز گرفتم و پریدم رو تخت،کنار میلاد!میلاد چشماش از حدقه زد بیرون و گفت:ـ به به !!! ترسیدم دختر!بی توجه به حرفش غلتی زدم و وقتی به صورت دمر قرار گرفتم دستم رو گذاشتم رو بازوش و همینطور که با انگشتام با بازوش ور میرفتم گفتم:ـ حوصلم سر رفته!!!میلاد قهقهه ای زد که با اخم گفتم:ـ زهر انار!!! خب حوصلم سر رفته دیگه ببرم بیرون!میلاد یه دقیقه رفت تو فکر و به پنجره نگاه کرد و بعد به من وگفت:ـ پاشو بپوش بریم البته چمدونت رو هم ببند چون میخوام ببرمت یه جای دور! با تعجب و هیجان گفتم:ـ کجا؟میلاد: خودت می فهمی!و از تخت اومد پایین و چمدون خودش رو آورد و لباسای خودمو خودش رو چپوند توش و چند تا لباس گرمم گذاشت توش....با هیجان شلوار جین سفیدم و مانتوی مشکی کوتاهم رو برداشتم که روش یه کمر کلفت می خورد که کمرم رو باریک تر نشون میداد و یه شال سفید چروکی براق هم گذاشتم رو تخت و به میلاد نگاه کردم که رفت حموم تا لباس بپوشه منم تو اون فرصت لباسام رو پوشیدم. نیازی نبود حموم برم چون صبح حموم بودم دیگه! میلاد وقتی اومد بیرون لبخندی بهم زد و عطری که من از بوش خوشم میومد رو برداشت زد و منم یکم آرایش کردم و عطر زدم اما یه لحظه وایسادم و 
گفتم:ـ حالا چرا با این عجله؟!میلاد: چون امروز چهارشنبه اس و میخوام جمعه برگردیم!یه لحظه با خودم فکر کردم. منو میلاد... تنها... تو یه ویلا... بدون هیچکی... یه جای دور دور!!!! چشمام رنگ ترس به خودشون گرفتن و با من و من رو به میلاد گفتم:ـ من... من نمیام!!!!میلاد از این لحن و حرفم تعجب کرد و 
گفت:ـ واسه چی؟!
گونه هام سرخ شد و تا خواستم حرف بزنم میلاد اخمی کرد و گفت:ـ یعنی به من اعتماد نداری؟!با من و من گفتم:ـ چرا ولی.....
میلاد: شقایق من قول میدم کاریت نداشته باشم به خدا راست میگم..... من سر حرف و قولم وای میستم.... شقایق؟!دستای سردم رو تو دستای گرمش گرفت و دوباره تکرار کرد:ـ شقایق؟!هوم؟!
من: اوهوم!!! میلاد پس از هم جدا میخوابیما........میلاد قهقهه ای زد و گفت:ـ چطور شبای دیگه پیش هم می‌خوابیم؟!
من: خب ما با فاصله می‌خوابیم تازه نفس اینا هم هستن نمیتونی کاری کنی!میلاد با اخم گفت:ـ باشه بابا!!!!!! حالا بیا بریم دیگه!!!!
از در که خارج شدیم سامیار ابرویی بالا انداخت و گفت:ـ کجا؟!
میلاد: داداش خانومم حوصلش سر رفته میخوام ببرمش یه جایی!
سامیار: ما هم بیایم؟!
میلاد: نه خیر! دوتایی!
سامیار: باشه دیگه!
میلاد: مگه من چیزی میگم وقتی تو و نفس دوتایی میرید بیرون؟!سامیار لبخندی زد و گفت:ـ قانع شدم!!!!!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی