داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

 بعد چند دقیقه باز همین ماجرا تکرار شد که اعصابم خرد شد و محل نذاشتم ولی در یه حرکت سرم رو آوردم بالا و با چشمای قهوه ای میلاد رو به رو شدم......... زیر چشمی به بقیه نگاه کردم که غرق بودن و بعد زیر چشمی به میلاد نگاهی کردم که دیدم اونم داره منو می پاد! لبخندی بهش زدم و دوباره مشغول شدم..... ای خدا بگم چیکارت کنه میشا مگه تو این موقعیت میشه تمرکز کرد؟؟؟؟!!!!سرم رو چندبار تکون دادم و تمرکز کردم و با دقت بیشتری جمله های مهم رو تو مغزم فرو می کردم و با خودم تکرارشون می کردم......دیگه سر یه مطلب هنگ کرده بودم که صدای زنگ ساعت نجاتم داد!!!کش و قوسی به بدنم دادم و یکی دستام رو گرفت و کشید و من از پشت افتادم ........... چشمای پر شیطنت میشا رو که دیدم چند تا فحش نثار خودش و خودم کردم و بلند شدم....... کمرم از کار میشا درد گرفته بود...... کتاب رو بردم گذاشتم تو اتاق....... حوله ام رو برداشتم تا برم سمت حموم.به گفته میلاد چون هوا سرد شده بود نمیتونستم تند تند برم حموم چون می ترسید که سرما بخورم به خاطر همین یه روز درمیون میرفتم و امروز هم روز حمومم بود......وارد حموم شدم و درش رو قفل کردم.شیر آب رو باز کردم تا وان پر از آب شه و وقتی پر شد شامپو بدنم رو توش خالی کردم!!!! امروز می خواستم حسابی به خودم برسم نمیدونم چرا!!!!!!! تمام حموم بو گل رز گرفته بود؛عاشق این بو بودم.لباسام رو درآوردم و انداختم تو سبد رخت چرکا و رفتم تو وان و ولو شدم تو کفا.حسابی خودم رو تمیز کردم و همونجا چشام رو بستم. با صدای کوبیده شدن در و تکون خوردن دستگیره بلند شدم و گفتم:ـ میلاد من توام نیا تو!!!!!!!!!!میلاد هم دست از در زدن برداشت و من خودم رو سریع شستم و اومدم بیرون. حوله رو محکم دورم پیچیدم و در و باز کردم که خوردم به میلاد. ببخشیدی گفتم و رفتم اونور تر تا بره دستشویی. لباس جدیدی که میلاد برام خریده بود رو پوشیدم. رنگش سفید بود. با یه شلوار جین ساده پوشیدمش و موهام رو خشک کردم. موهام حالت گرفته بودن به جای اینکه آبشاری حلقه ای شده بودن! چون امروز نبافته بودمش مثله دفعات قبل. اما همینم قشنگه. یه رژ صورتی هم زدم که تکمیل شم!میلاد هم فکر کنم رفت حموم چون صدای آب میومد. چند دقیقه رو تخت نشستم منتظر میلاد. میلاد از حموم بیرون اومد و من خیره خیره نگاهش کردم. به به!(خعااااااک برسرت!!!!!)میلاد لبخند زیر زیرکی زد و رفت سمت کمد. سرم اونور بود ولی با شنیدن صدای در کمد گفتم:ـ اون لباسی که برات خریدم رو بپوش!خواستم از اتاق برم بیرون که میلاد بازوم رو کشید به سمت خودش و من افتادم تو بغلش. با تعجب نگاهش کردم و گفتم:ـ چرا اینطوری کردی؟!میلاد گفت:ـ ببین الآن نرو بیرون! ابرویی بالا انداختم و گفتم:ـ چرا؟!
میلاد: از این یارو ارشیائه خوشم نمیاد! از اون خنده پسر کشا کردم که بدبخت میلاد نزدیک بود پس بیوفته و گفتم:ـ نه بابا خیالت راحت اون چشش نفسو گرفته!میلاد با اخم نگاهم کرد و گفت:ـ نه خیرم اینطوری نیست امروز دیدم دور و بر میشا می پلکید.این نفس محلش نذاشته رفت پیش میشا... من با تعجب نگاهش کردم و اخمام تو هم گره خورد و رفتم تو فکر.پسره کثافت! معلومه از این خارجیا غیر از اینم نمیشه انتظار داشت!با حس کردن گرمی روی گونه ام فهمیدم میلاد گونه ام رو بوسیده تا از فکر بیام بیرون! با تعجب نگاهش کردم و میلاد گفت:ـ رفتی تو فکر خب!!!! حالا اونورو نگاه کن من لباسم رو عوض کنم باهم بریم بیرون!من تازه فهمیدم میلاد هنوز لخته که یه نگاه به نیم تنه اش کردم که از چشمای تیزبینش دور نموند و با خجالت تو چشاش نگاه کردم و سرم رو انداختم پایین و لب زیرینم رو گاز گرفتم!(خاک بر سرم داداش سیا ضایع شد!!!!!) میلاد از این حرکتم خنده اش گرفت اما به رو خودش نیاورد!از بغلش بیرون اومدم و به سمت مخالف اون نشستم رو تخت. خواستم یکم دید بزنمش که با خودم گفتم(دوست داری اونم تورو دید بزنه؟!) با این فکرم خون با سرعت به زیر پوستم دوید و گونه هام از شرم سرخ شد.خاک بر سرم با این ذهن منحرفم ، تقصیر این دو تا دوست نابابه دیگه!!! امان از دوستای ناباب!بعد از این که کارش تموم شد بهش گفتم که موهاش رو خشک نکنه چون موهای خیس بیشتر بهش میاد.(نگران نباشید سرما هم نمی خوره کولر که روشن نیست!)بلند شدم و دستش رو گرفتم و رفتیم بیرون. وقتی رفتیم تو هال ارشیا رو دیدیم که اونجاست و داره با میشا حرف می زنه البته چشم اتردین رو دور دیده!!!!!! 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی