داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

 شاید اون عاشقم نبود(البته گفتم شاید!!!!!! اعتماد به سقفم تو حلقم!) ولی من که بودم....... تک تک سلولام اسم میلاد رو فریاد میزدن........ عشقه و دیوونگی دیگه چیکار کنم؟ از دست رفتممممممم!زیر چشمی به اتردین و میشا نگاه کردم که دیدم میشا هم فارغ از همه جا سرش رو گذاشته روشونه اتردین و داره از فرصت استفاده میکنه..... با تموم شدن آهنگ همه به خودمون اومدیم و براشون دست زدیم!سامیار هم گونه نفس رو بوسید و رفتن نشستن و من هم شربت تعارف کردم تا خستگی شون در بره.......

شقایق:

بعد چند دقیقه که تو هال نشسته بودم خسته شدم و رفتم بالا.....خودم رو پرت کردم رو تخت و چشمم رو می مالیدم..... با اینکه میلاد اومده بود اما خو آدمم دیگه حوصله ام سر میره!!!!!!!!کتاب رمان جدیدی که سحر برام آورده بود رو برداشتم و رفتم صفحه آخرش!!!!! همیشه اول آخرش رو نگاه می کنم که اگه پایان داستان غمگین بود داستان رو نخونم اما اگه به خوبی و خوشی تموم شده بود تازه شروع می کنم به خوندن!!!!چند صفحه اولش رو که خوندم خیلی مسخره بود اما کم کم داشت مهیج میشد که با باز شدن در از حالت خوابیده در اومدم و مثل آدم نشستم!میلاد با یه لبخند نگاهم کرد و در رو بست و اومد کنارم روی تخت...بهش لبخندی زدم و میلاد گفت:ـ تو که گفتی رمان نمی خونی ، پس چی شد؟!من: آخه اینو سحر داده بهم ولی قشنگه....میلاد به کتاب نگاهی انداخت و گفت:ـ منم می تونم بخونم؟!با تعجب نگاهش کردم و رفتم صفحه اول و گفتم:ـ باشه بیا از اول شروع کنیم........میلاد کتاب رو از دستم قاپید و رو تخت دراز کشید و گفت:ـ تو هم بیا کنارم بخواب بخونم برات!دیگه چشمام داشت می زد بیرون! میلاد که اصلا اینطوری نبود!!!!!خیلی آروم و با ناز کنارش خوابیدم و میلاد شروع کرد به خوندن.....با شنیدن صدای مردونه و رساش آرامش می گرفتم....... چسبیده بودم به میلاد و سرم رو گذاشته بودم رو شونه اش و به داستان گوش می دادم....... این داستان با همه ی داستانایی که خوندم متفاوت تره...چون میلاد داره می خونه و گوش دادن داستان با صدای عشقت یه لذت دیگه ای داره تا اینکه خودت تنها و تو دلت بخونی!من غرق داستان بودم که میلاد دست از خوندن برداشت و گفت:ـ من دیگه خسته شدم دهنم کف کرد یکمم تو بخون ببینم صدای تو چطوریه موقع خوندن!خندیدم و کتاب رو از دستش گرفتم و شروع کردم به خوندن.......سعی می کردم رو خوندن تمرکز کنم اما حرکت انگشتان میلاد روی کمرم مانع این میشد که تمرکز کنم و حواسم رو پرت میکرد......ولی باز حواسم رو جمع کردم و داشتم می خوندم که حس کردم گوش نمیده........برگشتم طرفش و دیدم داره همینطوری نگام میکنه......... قلبم هوری ریخت پایین و سرم رو انداختم پایین و گفتم:ـ پس چرا گوش نمیدی واسه عمه ام دارم میخونم؟!میلاد لبخندی زد که اگه دست خودم بود همونجا غش می‌کردم! لبخندش خیلی رویایی و شیرین بود.......
میلاد: می‌دونستی صدات خیلی قشنگه؟!با تعجب گفتم:ـ صدای من؟!
میلاد: آره خیلی قشنگه.......
لبخندی زدم و بلند شدم و کتاب رو بستم و گفتم:ـ بسه دیگه بقیه اش برای فردا!!!!!میلاد بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد و گفت:ـ چقدر حال داد!!!!تا حالا اینقدر رمان خوندن بهم مزه نداده بود!!!!خندیدم و گفتم:ـ خب معلومه چون من داشتم می خوندم!!!!!!میلاد: نه خیرم چون من داشتم می خوندم و دیدم که چقدر قشنگ می خونم رمان خیلی بهم حال داد!!!!!!پشت چشمی نازک کردم و با هم از اتاق رفتیم بیرون.....
نفس:
روبه روی میز توالت واستاده بودم و داشتم موهامو شونه می کردم سامیارم رو زمین نشسته بودو پشتشو تکیه داده بود به تختو داشت با لپ تابش ور می رفت با صدای سامی سرمو چرخوندم طرفش 
سامی- اصلا شبیه مامانت نیستی بیشتر شبیه باباتی
من-آره همه میگن ولی میشه بگی شما از کجا فهمیدی مامان بابای من کدومن؟ 
لپ تابش رو از روی پاش برداشتو گذاشت کنارش
سامی-بابات رو که از روی رنگ چشمش راستش اولش که اصلا نشناختم ولی وقتی داشتن از کنارمون رد می شدن رنگ چشمشو که دیدم گفتم بابای توا دیگه 
من-و مادرم؟
سامی-خب فسقلی کنار بابات راه می رفت دیگه 
من-دلیل نمیشه 
سامی-اینکه دست همو بگیرنو باباتم همش نگاه عاشقونه پرت کنه بهش دلیل نمیشه ؟ساکت شدم حرف حساب جواب نداشت واقعا بابام و مامانم شیرین و فرهاد بودن دستامو کوبوندم بهم و گفتم
من-خب تو که خانواده منو دیدی منم میخوام خانواده تو رو ببینم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی