داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۱
  • ۰

داستان آغوش قسمت 90

 کیف و وسایلم رو برداشتم ... رفتم دم اتاق مامی و پاپا ... پاپا رفته بود از خونه بیرون ... ولی مامی خواب بود ... نزدیکش شدم ... آروم خم شدم و گونه اش رو بـ ـوسیدم ... توی خواب شبیه فرشته ها می شد ... پاپا هم همیشه می گفت این حالتش رو به تو هم داده ... من که خودمو تو خواب ندیده بودم ... ولی لابد یه چیزی بود! وارنا هم همیشه می گفت انگار بقیه آدما تا می خوابن شبیه گودزیلا و دیو دو سر می شن که این شکل فرشته می شه! خوب همه توی خواب معصومن ... آخ یادش بخیر ... چقدر اون روز با هم بحث کردیم ... خوب یادمه داد زدم:
- نخیرم ... پسرا تا می خوابن این دهناشون قد دهن اسب آبی موقع خمیازه کشیدن باز می مونه ... آدم هـ ـوس می کنه یه رطیل بندازه تو دهنشون ... قشنگ تا اون زبون کوچیکشون پیداست ... بعدم همچین خرناس می کشن که بیا و ببین! هر چند که حق با توئه ... این پسرا موقع خواب که شبیه گوزیلا می شن خیلی قابل تحمل تر از مواقع بیداریشون هستن ...
وارنا که از نطق طولانی من هم خنده اش گرفته بود هم می خواست خودشو از تک و تا نندازه بلند شد که بگیرتم و من فرار کردم ... چشمام لبریز از اشک شد .... دوباره پاورچین پاورچین از اتاق زدم بیرون ... جلوی آینه خودم رو بررسی کردم ... شال سفید ... مانتو تابستونی و خنک سفید که روی کمـ ـرش یه بند داشت که تا می کشیدمش چین چینی می شد ... شلوار جین تنگی هم پوشیده بود با کفش اسپرت سفید و آبی ... با صدای تک خوردن گوشیم رفتم از خونه بیرون ... ماشین آرسن درست جلوی در خونه ایستاده بود .... رفتم طرفش و با لبخند سوار شدم ... آرسن عینک آفتابیشو بالا پایین کرد و گفت:
- های به روی ماهتون ...
- سلام بی تربیت لوس ننر!
- چرا اینقدر دلتون پره اونوقت؟
- واسه اینکه یه سر بهم نمی زنی ...
آهی کشید و گفت:
- ببخشید ... دیگه تکرار نمی شه ...
دوتایی سوار شدیم و قبل از اینکه چیزی بگم راه افتاد و گفت:
- خوب کجا باید بریم؟!
- دم خونه آراگل اینا ...
- و خونه آراگل اینا کجاست ... 
آدرس رو بهش دادم و راه افتاد ... سر کوچه شون که رسیدیم زنگ زدم به آراگل ... قبل از اینکه جواب بده دیدم که از خونه اومدن بیرون گوشیو قطع کردم و به آرسن اشاره کردم بایسته ... رفتم پایین و بلند گفتم:
- سلام صبح به خیر ...
همه شون برگشتن به طرف من ... آراد و سامیار و آراگل ... آراگل اومد طرفم و در آغـ ـوشم کشید ... همینجور که سرم روی شونه آراگل بود نگاه منتظر آراد رو دیدم ... یه بار به نشونه سلام پلک زدم ... آراد هم به همون شکل جوابم رو داد ... با خنده به آراگل گفتم:
- خوب باشه ... ولم کن ... حالا شوهرت هـ ـوس می کنه!
خنده اش گرفت مشتی زد توی بازوم و گفت:
- بی حیا ... خسیس چرا قطع کردی؟ اومدم جوابت رو بدم ...
- دیدم اومدین بیرون منم قطع کردم ... 
با شنیدن صدای سلام و عیلک برگشتم ... آرسن اومده بود پایین و مشغول سلام و احوالپرسی با آراد و سامیار بود ... یواش پرسیدم:
- خواهر شوهرت کو؟
- باید بریم دم خونه شون دنبالش ... 
- پس بریم ... 
- تو با آرسن می یای؟
- آره ... 
- لوس! دوست داشتم پیش خودم باشی ...
- مگه تو کجایی؟
- ما هممون با ماشین آراد می یام ... 
- خوب تو بیا پیش من ...
- سامیار رو چی کار کنم؟
قبل از اینکه من بتونم حرفی بزنم آراد گفت:
- بریم بچه ها دیره ...
قبل از اینکه سوار بشیم با سامیار هم سلام احوالپرسی کردم ... آرسن هم رفت سمت آراگل ... بعد از اون همه سوار ماشینا شدیم ... خواستم از آرسن سوالی بپرسم که صدای آراگل بلند شد:
- بیا دیگه آرااااد ...
نگاهم چرخید به اون سمت ... دستش رو به سقف ماشینشون تکیه داده بود ... یکی از دسته های عینکش مابین انگشتاش اون یکی دسته اش تقریبا توی دهنش بود ... نگاهش موشکافانه جوری به ما خیره مونده بود که انگار صدای آراگل رو نمی شنید ... آراگل از داخل ماشین لباسش رو کشید تا حواسش جمع شد و سوار ماشین شد ... آرسن پوزخندی زد و گفت:
- بزرگترین مشتری ما رو نگاه ... تو هپروت سیر می کرد گویا!
بیخیال حرفی که زده بود گفتم:
- آرسن ...
- بله ...
نمی دونستم حرفی که می خوام بزنم درسته یا نه ... ولی باید می گفتم ...
- راستش ... چیزه ... خونواده آراگل ... خیلی چیزن ...
- چقدر چیز چیز می کنی! حرفتو درست بزن ...
- خوب چیزن ... یعنی مذهبین!
- بله از حجاب خانوماشون مشخصه ... 
- خوب پس فهمیدی منظورمو ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی