داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

 بعد رو به جمع گفتم: آهان بچه ها یک فکر بکر هستید فردا بریم سپیدان؟سامیار:میشه بپرسم سپیدان کجاست؟باحالت مسخره ای گفتم
من:بله فرزندم....جونم براتون بگه که سپیدان من یکدفعه بادایی اینام رفتم پر کوه و برف الآنم که اسفند ماه اونجا حال میده..هستید؟
همه موافقت کردن و قرار شد فردا ساعت7حرکت کنیم..
بعد از خوردن صبحونه خواستم بلند بشم میزو جمع بکنم که چون عادت ماهانه بودم زیر دلم تیر کشید..چون هیچکس تو آشپزخونه نبود دستمو گذاشتم رو دلم و یک ناله ی آروم کردم که همزمان شد با اومدن اتردین..اتردین که منو تو اون حالت دید اومد بغلم کرد و گفت:خانومی چیزی شده؟
دلت درد میکنه؟ سرمو به نشونه ی + تکون دادم که گفت:الهیی...مشکلی داری؟منظورشو فهمیدم ولی روم نشد بگم به جاش سرخ شدم که گونمو بوسید و گفت: آخ اتردین قربون اون سرخ و سفید شدنت بره...
من:خدا نکنه.
خواستم برم میزو جمع کنم که بازومو گرفت گفت:بیا بریم تو اتاق استراحت کن به شقی ونفس میگم جمع کنن..
بعدم باهم رفتیم تواتاق.
منو خوابوند رو تخت و خودش رفت بیرون چند لحظه بعد با یک لیوان چایی دارچین و چند تا قرص اومد تو اتاق..بلندم کرد و گفت:بیا این قرص وبخور.سرمو انداختم پایین که دستشو آورد زیر چونمو سرمو آورد بالا و گفت: آدم که از شوهر خودش خجالت نمیکشه...
به جون بابام قلبم داشت میفتاد تو جورابم...قرص داد بهم بهم و چاییمو به زور کرد تو حلقومم بعدم دوباره منو خوابوند و گفت:استراحت کن.فرداهم با این حالت نمیخواد بریم سپیدان.
من:اترددددیننننننن؟!
اتردین:جان اتردین؟
من:بابا من خوب میشم تا فردا جون من؟خندید و گفت:باشه..حالا بخواب.
بعدم دلا شد و رو لبام یک بوسه زد و از اتاق رفت بیرون...
من هنوز تو شک کارش بودم.این چرا همچین کرد؟یعنی منو دوست داره؟یعنی همون طور که من دوستش دارم اونم منو دوست داره؟؟نمی تونم به خودم دروغ بگم که من عاشق اتردین شدم عاشق دو تا چشم آبی که حالا حکم آب حیاتو برام داره...از اونی که می ترسیدم سرم اومد...از فکر این که اون آغوش گرم برای یکی دیگه بشه مو به تنم راست می شد.یک قطره از چشمم چکید..خدایا یعنی تاوان عاشقی اینه؟؟آخه من دارم به جرم کدوم گناهم تنبیه میشم؟خدایا خودت کمکم کن که آخر این بازی رو نبازم...خواهش می کنم.با این فکر گریه ام شدت گرفت رفتم زیر پتو تا صدای گریه ام به جایی نرسه..چند دقیقه ای داشتم اون زیر گریه می کردم که یکهو پتو کنار رفت و صورت اتردین جلوم نقش بست.دیگه برام مهم نبود که از حال درونیم با خبر بشه برام مهم نبود غرورمو باید حفظ کنم پا شدم رفتم بغلشو سرمو گذاشتم روسینه ی مردونه اش...اونم با دستش موهامو ناز می کرد..
اتردین:عزیزم برای چی گریه می کنی؟من:دلم گرفته...
اتردین:می خوای سرحالش بیارم؟؟من:اتردین اذییت نکن دیگه..
اتردین:باشه خانومی...نمی دونم چی شد که تو آغوش عشقم مرد رویاهام خوابم برد..

سامیار-نفس اون چیه پوشیدی آخه دختر اونجا سرده سرما می خوری بعدم رفت سمت کمدمو شروع کرد زیر و رو کردنش از دیروز که میشا گفت بریم سپیدان کلی فکر کرده بودم چی بپوشم که هم خوشگل باشه هم بشه باهاش اسکی کرد ولی این آقا ببینا چقدر طولش میده بعد چند دقیقه که کمدمو زیر و رو کرد با یه حالت ناراضی گفت 
سامیار-تو اصلا یه مانتو بلند نداری نه؟من-ااا سامی گیر نده دیگه یه پالتوی کرم عسلی که کلاهشو جیباش بافت عسلی تیره داشت بهم داد 
سامیار-اینو بپوش لااقل از بقیه کلفت تره یه جین شکلاتی لوله تفنگی داشتم اونم برداشتم یه شال عسلی هم ستش کردم سامیارم سرش تو کمد خودش بود شلوارو با پالتو رو پوشیدم شالمم سرکردم رفتم سمت کلاهامو یه کلاه کج بافت شکلاتی قهوه ای روی شال سرم کردم این کلاهو عموم از فرانسه برام فرستاده بود عاشقش بودم یه پوتین پاشنه تخت عسلی هم تیپمو کامل کرد سامیار همچنان داشت می گشت با خنده رو کردم سمتش
من-سامی دو ساعته دنبال چی می گردی سرشو یکم خاروند و گفت
سامیار-هیچی منتظر بودم کارت تموم بشه بیایی برام پالتو انتخاب کنی درحالی که می رفتم سمت کمد گفتم 
من-خب عزیزم زودتر میگفتی هیچی نگفت یه کت شکلاتی قهوه ای دادم دستش یه پلیور قهوه ای روشن تو مایه های عسلی هم با یه جین همرنگ کتش بهش دادم و رفتم سمت میز آرایشی پوستم و که با کرم پودر از قبل برنز کرده بودم آماده آماده بودم فقط رفتم یه مداد قهوه ای کشیدم تو چشممو ریمل زدم رژ صورتیمم پاک کردم و جاش یه رژ عسلی زدم عطرمم که زده بودم دستکشای چرم شکلاتیمو دستم کردم و برگشتم.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی