داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

  یکم خودمو تو بغلش جا به جا کردم و با لحنی که نهایت سعیمو کردم که توش کلافگی باشه گفتم
من-آه سامیار انقدر بهم نچسب یکم برو اونور تر گرمم شد حلقه دستاش تنگ تر شد با پاهاش پاهامو قفل کرد دهنشو چسبوند به گوشمو گفت
سامی-من جام راحته شما هم راحت باش و بخواب همینه که هست بعدش گردنمو بوسید ووی مور مورم شد و با حس آرامش به خواب رفتم صبح از گرمی لبای مردی که عاشقش بودم بیدار شدم لبخندی بهش زدم و با دستم هولش دادم کنار البته اون یه میلیمترم از جاش تکون نخورد
سامی-سلام به خانومی خوشگل و خوابالوی خودم در حالی که به زور یه چشممو باز نگه داشته بودم گفتم
من-سلام به آقایی سحر خیز خودم بعدش از تخت بلند شدم و به زور راه دستشویی رو پیش گرفتم
من-اه اه من نمیدونم چرا این اتاق انقدر بزرگه که باید ده متر بری تا برسی به دستشویی سامیارم می خندید و هیچی نمی گفت از دیدن خودم تو آینه دستشویی وحشت کردم موها ژولیده تاپم رفته بود بالا زیر سینه ام شلوارکم یه پاچش بالا بود یه پاچه اش پایین زود کارمو کردم و خودمو یکم مرتب کردم که البته فرقی هم با قبل نکردم بعدش رفتم بیرون
 من-سامیار به نظرت من الآن خیلی خوشگلم که میگی خانومی خوشگلم خندید و اومد بغلم کرد سفت محکم گرم پر حرارت بعدش گفت
سامیار-عشق من که اول صبح به زور از خواب بلند میشه،هپلی و ژولیده،با لباسای نازک و به هر طرف کش اومده،با چشمای نیمه باز و نیمه بسته،با پاهای برهنه روی سرامیک،که داره می گرده دنبال دستشویی و زیر لب غر میزنه...بغل کردنی ترین موجود دنیاس من که برای این نفس جون میدم 

باصدای اتردین ازخواب بیدارشدم.
اتردین:میشاخانمی نمیخوای بیدار شی؟من:چرابیدارشدم..توجام نیم خیز شدم یک کش و قوسی به بدنم دادم که دیدم اتردین زل زده به من و رنگشم رنگ لبو..به خودم یک نگاه کردم که دیدم.....وای خاک عالم تو سرم من کی تاپمو درآوردم؟؟
سریع رفتم زیرپتو گفتم:اتردین برو بیروون..اتردین درحالی که می خندید رفت بیرون.با صدای بسته شدن در فهمیدم رفته و از جام بلند شدم سریع پریدم توw.c.چندمشت آب زدم به صورتم که شاید اینجوری ازحرارت درونم کم بشه ولی نشد..تو آینه به خودم نگاه کردم گونه هام سرخ شده بود مثل لبو...همون موقع تقه ای به در خورد با صدای لرزون گفتم:بله؟
شقی:میشایی منم.باشنیدن صداش یک نفس راحت کشیدم و گفتم:شقی یک لباس از تو کمدم بهم میدی..
شقی: الآن گلم...یکم بعد یک سارافن سبز فسفری جذب با یک زیر سارافنی سفید داد.سریع پوشیدم.موهامم شونه کردم اومدم بیرون..شقی قیافه اش پکر بود.
من:شقی عزیزم چیزی شده؟شقی:نه.میشابه نظرت نفس بازم میره؟؟من:نمیدونم من که فکرنمیکنم.
احتمالا چند وقت دیگه هم سه نفره از اتاق میان بیرون..اینوگفتم و خندیدم.
شقی هم خندید
و متکا رو زد تو سرم
شقی:خاک تو سر منحرفت کنن.این اتردینم...
همون موقع در باز شد و اتردین تو چهار چوب در ظاهر شد:پشت من بلیط می فروختید؟
شقی:نه داشتم میگفتم تو هم نتونستی اینو آدم کنی..
اتردین خندید و گفت:اولا همچین میگه نتونستی آدم کنی انگار من با کمربند میفتم به جون میشا..دوما شقایق مگه تو نمیدونی این تغییرناپذیره..
من:اتردینننننننننن...
اتردین:دختر گوشم درد گرفت آروم.
شقایق تو هم برو پایین میلاد کارت داشت...شقی رفت پایین اتردین اومد توا تاق گفت:میشا پاشو بریم پایین صبحونه بخوریم..
من:حال ندارم...پا شد اومد سمتم گفت:یعنی چی حال ندارم پاشو ببینم.
من:برو بابا حال ندارم.قبل از این که بفهمم زیر رونمو گرفت بلندم کرد بردتم پایین..
من:ا دیونه بذارتم پایین.خودم میام...هیچی نگفت با داد
گفتم:هویی پهلون پنبه باتوام...
اتردین:برو رو سایلنت که خیلی جیغ جیغ می کنی...
من:بیشعور...
اتردین:ممنون وارد آشپزخونه شدیم همه سر میز بودن منو گذاشت زمین با پر رویی کامل گفتم:شرمنده پول خورد
ندارم.الآنم مرخصی..
خیز برداشت که بگیرتم ولی جیغ زدم و در رفتم 
اتردین:تا حالا کسی بهت گفته خیلی پررویی؟
درحالی که یک تیکه نون می ذاشتم دهنم گفتم:امم..نه تو اولین نفری.
سری تکون داد و نشست کنار میلاد و رو به سامی 
گفت:اوهههه داداش خوردیش..بسه دیگه.صبحونه اتو بخور نه دختر مردمو...
سامی:اتردین اگه تو حرف نزنی کسی نمیگه لالی...
من به طرف داری از اتردین گفتم:حرف حق تلخه عزیزم...
خب دوستم که اینجوری پیشه تو یک هفته هم دووم نمیاره...
میلاد:میشا ببند..
من:میلاد تو یکی حرف نزن که دهنتو مصادف با اتوبان تهران کرج میکنما..
میلاد:ا چرا؟
من:همینجوری....

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی