داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

 وقتی من اومدم خواستم برم پیش نفس اینا که میلاد بازوم رو گرفت و منو به خودش تکیه داد و مشغول صحبت با سامیار شد. اتردین هم اومد تو جمع پسرا ولی دخترا اونور بودن و پسرا اینور اما من پیش پسرا بودم! به میلاد گفتم که خطری نداره و ارشیا رو تو جمعتون راه بدید تا من برم اونور و اون هم همین کارو کرد. وقتی داشتم می رفتم از کنار ارشیا رد شدم که دیدم ارشیا با اون چشای هیزش کل هیکل منو از نظر گذروند و در حالی که به طرز فجیحی ادمسش رو تو دهنش می چرخوند لبخندی به من زد که حالم رو به هم زد و با خجالت سریع رفتم پیش دخترا.همینطور تو فکر بودم و به صورت میشا نگاه می کردم. حواسش نبود و داشت درباره کلاساش با نفس حرف می زد. با دقت به صورت میشا نگاه کردم(خب بهتر از بیکاریه) به به!!!!!! خوشگله.آره دماغ کوچولو پوست برنزه تقریبا بینی و لب خوش فرم گونه برجسته ابروهای خوشگل روی هم رفته خیلی خوشگل بود! با بلند شدن ارشیا نگاهم رو از صورت میشا گرفتم و با تیزبینی به ارشیا نگاه کردم که رفت آشپزخونه و دوباره برگشت اما این بار اومد دقیقا بغل من نشست. خودم رو جمع و جور کردم یکی زدم به بازوی میشا که هوامو داشته باشه. ارشیا یه دور به هر سه مون نگاه کرد و بعد یه نگاه به پسرا کرد و وقتی دید حواسشون نیست شروع کرد آروم آروم با من لاس زدن. خبرش چقدر فک می زد! می دید من جوابش رو نمیدم اما بازم فک می زد در حین حرف زدن با من با نفس و میشا هم گرم می‌گرفت و کلا با سه تاییمون داشت حرف می زد که من با بی حوصلگی خواستم بلند شم که ارشیا دستش رو گذاشت روی رونم و دستش رو حرکت داد به سمت بالا که این حرکاتش مساوی شد با سیلی زدن من به صورتش. با عصبانیت از جام بلند شدم و دخترا و پسرا هم همینطور. میلاد با عصبانیت به من و ارشیا خیره شد و خواست به سمت ارشیا هجوم بیاره که اتردین بازوش رو گرفت و نگه داشت تا خودشو کنترل کنه نره بچه مردمو ناقص کنه و ارشیا هم با ترس عقب رفت و دستاش رو به علامت تسلیم بالا برد و گفت:ـ آیم ساری!(ای تو روحت با این حرف زدن.(می خواستم یه فحشم بدم که... بیخیال!)) من فقط می خواستم شقایق رو دعوت به نشستن بکنم!میلاد با عصبانیت جلو اومد که این بار سامیار هم به کمک اتردین اومد و نذاشت تکون بخوره:ـ اسم خانوم منو با اون دهن کثیفت نیار!
نفس هم با عصبانیت افزود:ـ مرتیکه بی ناموس می خواستی دعوت به نشستن کنی یا دستمالی؟!(خدارو شکر تفضلی الآن اینجا نبود و بیرون بود وگرنه.....)ارشیا پوزخندی زد و با پر رویی گفت:ـ حالا که چیزی نشده!!!!من سریع از اون محل دور شدم چون هر آن ممکن بود فک این پسره ی سانسور رو بیارم پایین. رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان آب برداشتم آوردم و دادم به میلاد که یکم عصبانیتش فرو کش کنه و خودمم رفتم کنار نشستم. سامیار با عصبانیت ارشیا رو بیرون کرد تا میلاد ناکارش نکنه. همه بچه ها با ناراحتی و اعصابی داغون رفتن تو اتاق خودشون و من میلاد موندیم تو هال. دستش رو گرفتم و گفتم:ـ خودتو ناراحت نکن. به تفضلی هم چیزی نگو می دونی که پسرش بیشتر به چشمش میاد تا ماها.میلاد هنوز هم تو خودش بود و اخماش تو هم بود. چونه اش رو گرفتم و به سمت خودم برش گردوندم و تو چشای نافذش نگاه کردم و گفتم:ـ بهش فکر نکن بیا بریم بالا.میلاد دستش رو تو موهای پرپشت و خوشگلش فرو برد و با کلافگی از جاش بلند شد. دستای گرمش رو گرفتم و باهم رفتیم بالا....وقتی میلاد وارد اتاق شد تازه دیدم که لباسی که براش خریده بودم رو نپوشیده. با اخم نگاهش کردم که با تعجب پرسید:ـ چیه چرا اینطوری نگاهم میکنی؟!من: چرا لباسی که من بهت دادم رو نپوشیدی!؟میلاد با خنده اومد پیشم و گفت:ـ چون اون خیلی خوش قیافم میکرد واسه دیدن یه همچین اشغالی به درد نمی‌خورد! اینو باید تو مهمونیا پوشید!با خنده گفتم:ـ که دخترا بیان نخ بدن!میلاد :ـ تا وقتی تو زنمی از این شانسا نداریم بیان بهمون نخ بدن!با اخم کوسن روی تختو پرت کردم طرف سرش که تو هوا گرفتش و خندید و گفت:ـ شتابش کم بود!و با شتاب زیاد پرت کرد طرف شکمم که محکم خورد به دلم و پرت شدم رو تخت البته نصف تنم رو تخت بود پاهام رو زمین!!!!!!من: وحشی بچم افتاد!!!!!یهو فهمیدم چه حرف بدی زدم دستم رو گذاشتم رو دهنم و با چشای گرد شده به میلاد که حالا اونم دولا شده بود رو من نگاه کردم و گفتم:ـ بچه ی مجازیم البته!میلاد لبخند شیطنت آمیزی بهم زد و داشت فاصله اش رو باهام کم میکرد... 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی