داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۱
  • ۰

با لبخند گفتم
-الان میاد فراستی شما ازکجا فهمیدیذ که ما داریم میریم مشهد
نوشین-خواهرمن قبل اینکه تو خبر داربشی با ما هملاهنگ شده بود اقاتون میخواست سوپرایزتون کنه
نیشم باز شد
-زهرمار چه ذوقیم میکنه با این شوهرش
-توچرا زورت میاد شوهرمه اصلا اسمش میاد ذوق میکنم
نازلی ایش بلنندی گفت و روشو برگردوند
چند دقیقه بعد با نش باز گفت
-ااا کامرانم اومد
جووووووووون؟چه صمیمی شدی باباجان
نوشین-بده این عسل خاله رو ببینم دلم واسش یه ذره شده
آرش دادم بغلش کامران بهمون نزدیک شده بود
با بچه ها دست داد و سلام علیک کرد
نوشین-کجا بودی داماد؟
-رفته بودم w.c مادر جان
-نوشین-خوش گذشت ؟
-جای شما خالی
-دوستان به جای ما
کامران سری تکون داد وگفت
-سوارشید بریم
دستمو طرف نوشین دراز کردم تا بچه رو ازش بگیرم
آرش با خنده و ذوق اومد بغلم
-الهی قربونت برم جیگرم
تو بغلم وول میخورد و میخندید
همه با لبخند نگامون میکردن
-اقا سوارشید بریم که دیر شد
دوباره سوار ماشینا شدیم علیشون راه افتادن و مام پشت سرشون
کامران همینطور که کمربندش و میبست گفت
-اینا رو چرا برداشتن اوردن
-کیا رو؟
-همین نازلی و این پسره رو
شونه ای بالا انداختم و گفتم
-من چی میدونم
-بهار نبینم بری طرف این پسره ها وگرنه من میدونم و تو
با تعجب گفتم
-وا؟
-همین که گفتم
بعدم جدی شد و گفت
-بهار شوخی اصلا باهات ندارم ها
-توچرا اینطوری شدی؟
-اصلا ازش خوشم نمیاد پسر درستی نیس
-باشه
-افرین
بعدم دست برد و صدای اهنگ و زیاد کرد

داشتم کلافه میشدم ماشینمون پشت ماشین علی بود اونم که ماشاالله مثل لاک پشت میروند خوابم گرفته بود ازون طرفم آرش بی تابی میکرد
بلندش کردم تا یکم بیرون و ببینه شاید ساکت بشه
همش گریه میکرد و ساکت نمیشد
-آروم عزیزم چت شد تو یهو،هیس مامانی
ازون طرفم کامران بایه دستش فرمون و گرفته بود با یه دستش داشت با آرش بازی میکرد ولی مگه ساکت میشد
کامران-شاید گرسنشه،چیه بابا؟آروم چرا گریه میکنی؟
-نه بابا همین الان بهش شیر دادم،کثیفم نکرده
داشتم کلافه میششدم
دست بردم و اهنگ کم کردم
-آرررش مامانی چته قربونت برم؟چرا اینقده بی تابی میکنی؟
-دوباره بهش شیر بده شاید ساکت شه
-میگم همین الان بهش شیر دادم
-خوب دوباره بده
پوفی کردمو دکمه ها مانتوم و باز کردم ولی نه گرسنشم نبود
با نگرانی گفتم
-کامران این اورژانسای سر راهی دیدی وایستا ببینم چشه
-باشه،شاید گرمشه
کلر ماشین و روی آرش تنظیم کرد
بالا پایینش میکردم
لباسش و دادم بالا و روی شکمش و ماساژ میدادم شاید آرومش کنه
-هیسسس،اروم نفسم آروم
کم کم گریش بند اومد ولی من هنوز نگران بودم
کامران که خودشم معلوم بود کلافه شده سبقت گرفت و از ماشین علیشون فاصله گرفت و گاز داد رفت
آرش روی پام خوابش برده بود
آروم ماساژش میدادم
وقتی احساس کردم سرد شد خم شدمو از پشت پتوش و برداشتم و روش انداختم
-آخ خسته شدم بهار
-خوب میخوای یجا واستا استراحت کن
-نه دیگه رسیدیم فایده نداره
-باشه
تا ۱ ساعت بعدش مشهد بودیم
ساعت ۳ بعدازظهر بود کامران جلوی یک هتل نگه داشت
-بشین تو ماشین تا من با علی برم ببینم اتاق دارن یا نه
-باشه
نوشین اومد در سمت راننده رو باز کرد و نشست
-خوبی؟این جوجو خوابید؟
با ناراحتی گفتم
-آره نمیدنم چش شده بود کلافمون کرد همش گریه میکرد باید ببرم دکتر نشونش بدم
-چرا؟

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی