داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۱
  • ۰

سامی-نفس به خدا اون روز نگرانت شدم که اون حرفا رو زدم می بخشیم
من-گفتم که باید فکر کنم
ریز خندید و گفت
سامی-خیلی نامردی تو عمرم از کسی عذر خواهی نکرده بودم چه برسه به اینکه التماسش کنم ببخشتم
این حرفا که میزد چه معنی داشت یعنی میخواست بگه با همه براش فرق داشتم نخیر نفس اینو یادت باشه تو براش فقط یه همخونه ای که تاریخش دو سال بیشتر نیست
سامیار-نفس چه بوی خوبی میدی
از بغلش اومدم بیرون و گفتم 
من-میدونم بریم پایین
سامیار-نفس این لباست خیلی کوتاستا یقه شم که وسط اون اشکه خیلی بازه نمیشه عوضش کنی
بعله دیگه منو بگو گفتم حرف گوش کن شده سرشو تکون نمیده نگو آقا زوم کرده تو یقه ی من قرمز شدم گرمم شد من-نچ نمیشه
سامیار-پس از پیش من جم نمیخوری
من-ببینم چی میشه
دستمو گرفت حلقه کرد دور بازوش از اتاق کشیدم بیرون و سرشو کرد تو گودی شونمو زمزمه کرد
سامیار-ببینم چی میشه نداریم امشب میخوام به گروه موسیقی بگم آهنگ لایت بزاره دوتایی تنها تانگو برقصیم استعداد همسرم رو ببینم
من-دو تایی تنها
سامیار-آره فقط منو تو روی پیست

شقایق :

بعد از این که کار نفس تموم شد نوبت من شد که بشینم و آرایش کنم.....
ولی معلوم بود آرایشگره از اون کار بلدا بود چون نفس محشر شده بود.....
من خیلی سریع نشستم و خودم رو سپردم به دست آرایشگره......
خیلی تند و فرز کار میکرد اما با دقت..... یکمم موهام رو میکشید که دردم میومد اما اشکال نداره می ارزه!
موهای کهربایی رنگم رو باز گذاشت اول و چون موهای من تاب داره اون رو صاف کرد و دوباره فرهای درشت کرد و به طرز زیبایی از وسط بستش که خیلی تو چشم و قشنگ بود.........
بعد از اون نوبت آرایشم شده بود......
با مهارت خاصی خط چشم برام کشید که چشام رو درشت تر کرده بود و ریمل زده بود برام اما هرچند واقعا نیازی نبود همینطوری بلند هستن اما خب حجیم ترش کرد....
رژ گونه صورتی هم برام زد و یه رژ لب خوش رنگ صورتی _ قرمز تو همین مایه ها برام زد و بعد از اتمام کارش گفت:
ـ پاشو خوشگله... ماشالا یکی ازیکی خوشگل تر! پس سومیه چی بشه!!!!
تشکر کردم ازش و خودم رو تو آینه دیدم......
بععععععععله! کارش رو کرده بود عالی توووووپ!(خود شیفته)
میشا یکی زد تو پشتم و گفت:
ـ لامصب شما دوتا رو خوشگل کرد الآن انرژیش تحلیل میره گند میزنه به من!
من: نه بابا کارش خوبه تو هم خوب میشی.....
چشمکی به میشا زدم و رفتم تو اتاقم تا لباسم رو عوض کنم........
یه لباس صورتی خریده بودم با میلاد اما اون زیادی مجلسی بود ولی یه لباس دیگه هم داشتم که میلاد انتخابش کرده بود تنهایی که سورپرایز شم و خیلی هم این لباس رو دوس داشتم...
رنگش نقره ای بود برق میزد از اون مونجوقیا کوتاه بود سرشونه هامم معلوم بود و تنگ هم بود که قشنگ هیکلم رو به نمایش میذاشت.......
لباسم رو درآوردم و نقره ایه رو پوشیدم و خودم رو نگاه کردم.......
لباسه قشنگ باریکی کمرم رو نشون میداد قدم رو هم بلند تر کرده بود......
خیلی خوشم اومد به به به شوورم با این سلیقه اش ولی حالا من اینو جلوی اینا بپوشم زشت نیست؟!؟؟!
نه بابا زشت کجا بود همه از اینا میپوشن امشب!(چه خوب خودمه توجیه میکنم!)
یه کفش پاشنه بلند و نقره ای هم پوشیدم که دیگه تکمیل بشم........ یکمم عطر به خودم زدم و یه چشمک نثار خودم کردم و میخواستم برم بیرون که همون موقع میلاد هم اومد و چشاش رو لباسم زوم شد.....
یه لبخند محوی زد ولی زود خوردش......
اییییییییش پسره مغرور نمیذاره یکم من خر کیف شم!
میلاد: به به چه لباس خوشگلی!
من: آره دیگه خیلی بهم میاد مگه نه؟!
میلاد: خب معلومه چون من انتخابش کردم!
من: خب ولی تو تن من خوشگل میشه!!!!!!
میلاد: نه بابا؟!
من: آره باور کن!
میلاد قشنگ حموم رفته بود حاضر و آماده شده بود......
وای هنوز موهاش نم داشت...... چقدر این بشر جیگر بود!
من : میلادی؟!
میلاد: بله؟!
من: میشه امشب به سلیقه من موهات رو بدرستی؟!
میلاد: باشه ولی امیدوارم سلیقه ات بد نباشه......
من: خیلی هم دلت بخواد به این خوبی!
میلاد: آخ راس میگی ها یادم نبود اگه سلیقه ات بد بود که منو انتخاب نمیکردی!
من: عجب رویی داری تو خوبه اون روز تو اومدی گفتی آقای تفضلی اینم شقایق همسر من!
میلاد یکم سرخ شد اما به رو خودش نیاورد........
یه کت و شلوار در آورد میخواست بپوشه.....
تا حالا با کت شلوار ندیده بودمش.......
میلاد لباسش رو در آورد و من تن لختش رو دیدم اما سرم رو اونور کردم که راحت باشه.........

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی