داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

عشق شش طرفه قسمت 44

منتظرجوابش نشدمو ازاتاق رفتم بیرون.شقی داشت ازسروکوله نفسه بدبخت بالا میرفت رفتم یکدونه زدم پس کله ی شقیو گفتم:
من:هوی ولش کن بدبختو خودت که میدونی نفس به خاطرچی داشته از کله ی سامی بالا میرفته..
شقی:هوی چته بیشعور..بله میدونم.حالا اگه گذاشتی یکم اذیتش کنم..
نفس که اصلا تو این باغ نبود گفت:
راستش از چندوقت پیش یک فکری افتاده بود تو جونم به نفس گفتم:
من:نفس میای بریم اتلیه؟
نفس:وا برای چی؟؟؟
من:یک فکری دارم..ببین بیچاره پسرا کناه دارن رو مبل میخوابن.میخوام دوتا تخت تکی بگیرم بعدم بریم اتلیه عکس بندازیم بکوبونیم به دیوار...
نفس:برو بابا دیونه.
من:ضدحال..میخوام یکدونه عکس تکی بندازم یکی دوتاهم با اتردین..
شقی:هوی بیشعور.چشما درویش.
من:مسخره میخوام اگه یک وقت تفضلی اومد تواتاق شک نکنه..
شقی:اها بعد تختارو که ببینه اصلا شک نمیکنه.
من:واسه اونم نقشه دارم...میخوام هروقت تفضلی اومد تختارو بچسبونیم به هم دیگه..
شقی غش کرد گفت:خوشم میاد فکر همه جارو میکنی..
من:پس که چی.
نفس:باشه میام..
من:ایول..
بدو رفتم تو اتاق تاجریانو به اتردین بگم..وقتی جریانو گفتم گفت:
اتردین:باشه فکر خوبیه..
من:خیلی باحالی من برم یک اتلیه خوب گیر اوردم زنگ بزنم وقت بگیرم..
اتردین:حالا نخوری زمین..
زنگ زدم به اتلیه قرار شد ساعت 5اونجاباشیم..همه چی درست شده بود..بعداز خوردن ناهار بانفس افتادیم به جون مو هامون..
نفس موهاشو لخت شلاقی کرد منم موهامو فر خیلی درشت کردم..یکجورایی پیچ پیچی کردم..چندتا لباس برداشتیم.من دوتا لباس مجلسی که تا بالای زانوم بود برداشتم رنگاشم کرمی وطلایی بود..یک لباسه اسپرته یقه شل برداشتم..یک رژ بژ با رژگونه ی اجری زدم کفش پاشنه بلندم برداشتم ..
نفسم یک تاپ جذب سفیدبا شلوارجین پاره پاره یابی روشنباکفشای پاشنه بلندسفید پیراهن تنگ ماکسی دکلته که یه چاک بلند تا روی رونم داره رنگشم طلایی به پیراهن جذب که جلوش کوتاهه پشتش دنباله میخوره رنگشم مشکش باشه دکلته و روی سینشم پولک کاری شده باشه کفشاشم هم رنگ لباسش بود..جیگری شده بودیم یک ارایشه ساده هم کردو ساعت 4حاضربودیم پسراهم حاضربودن..شقی نیومد گفت:نمیخوام..یکهو یک تی بی تی جمع کن ببر دیگه!!1
منم کلی حرص خوردم..صدای اتردین میاومد که داشت صدامون میکرد.بانفس رفتیم پایین.وای اتردینو ببین..یکدونه زدم پس کله ام گفتم:میشا دوباره بهت خندید..ول کن بابا برو..سامی هم باحال شده بود..ساعت4:30 زدیم بیرون..
نفس : داشتم با میشا میرفتم سمت ماشین اتردین که سامی صدام کرد خاک عالم انقدر ازش خجالت میکشیدم حالا نه خیلیا خب چیکار کنم زیاد بلد نیستم خجالت بکشم که نگو ولی خودمونیم چه تیپی زده بود پیراهن جذب سفید که استیناشو تا ارنج تا زده بودو تمام عضله هاشو به خوبی نشون میداد با شلوار جین روشن پوشیده بود اخ جون تیپش با تیپ اسپرته ی من ست شده بود یه ساکم به علاوه ی ساک لباسای من دستش بود که فکر کنم بقیه لباساش توش بود وای خدا اصلا من عاشق مدل موی اینم بقلا کوتاه میلیمتری بالاها بلند سه چهار سانتی چقدر این بشر جیگر بود اخه
سامی-نفس بیا کارت دارم
من-بله کارتو بگو
سامی-بیا با ماشین من برم که بعدش هم تو بری خرید هم اونجای خوبی رو که بهت گفتم نشونت بدم
منم که فضول گفتم باشه رو کردم سمت میشا که با اتردین منتظر ما بودن
من-میشا من با سامی میام که از اونور برم به کارام برسم یه سرویس خدماتی هم با سامی برای مهمونی تفضلی بگیریم که خودمونو خسته نکنیم
میشا-باشه برو
بعد رو کرد سمت اتردینو یه دونه زد رو لپش نمیدونم چی گفت که اتردین بلند خندیدو گفت که سوار شه.
منم با سامی سوار شدمو باهاش راه افتادیم سمت اتلیه معلوم بود این میشا هم خودش درست حسابی ادرسو بلد نیست چون دوسه بار دور خودمون چرخیدیم تا رسیدیم اتلیه یه نگا به درش انداختم از توشم که قشنگ معلوم بود یه اتلیه مدرنو کار بلده خلاصه با یکم حرف زدنو گفتن این که وقت قبلی داریم رفتیم از چندتا پله پایین که یه زیر زمین خیلی بزرگو شیک بود مخصوص عکس گرفتن.

  • ۹۹/۰۲/۲۹

عشق شش طرفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی