داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

عشق شش طرفه قسمت 43

پیرخرفت به من میگه حاضرجواب همینه که هست..پرووو.همینجوری تودلم داشتم فحش بارونش میکردم که خودش پارازیت انداخت..تفضلی:خب دیگه بیاین پایین کارتون دارم..بعدمخودش رفت پایین من یکی کوبوندم توسرم گفتم
من:وای احضارشدیم..نفس که بیچاره هول کرده بود من که می دونستم نفس برای این که کلیدو ازسامیه بدبخت بگیره داشته خرش میکرده ولی خب بقیه که نمیدونستن!!هرکی بازوجش رفت پایین ومن هم مجبوربودم با اتردین برم.(چهقدرهم که بدم میاد)اتردین دستمو گرفتو سرشو اوردبغل گوشم گفت:اتردین:یادم باشه برات اسپندو دودکنم...یکهو برگشتم به صورتش نگاه کردم که ببینم منظورش ازاین حرف چیه که فقط بهم یک لبخند کوچولو زد..این حرفش برا خیلی معنی ها داشت..تفضلی نشسته بود زیر لب گفتم
من:بفرما بشین تروخدا خسته نشی یک وقت..چه سریع نشست.نمیدونم اتردین گوش داره یارادار گفت
اتردین:مثلا خونه خودشه ها..بیچاره نشسته دیگه..من:خب چیکارکنم..نمیدونم چرا حسه مبهمی بهش ندارم..اتردین:میشه بگی توبه کی حس مبهمی داری؟
من:خودم..تفضلی شروع کرد:تفضلی:خب بچه هامیخوام بگم که همینطورکه میدونید نوه های من خارجن..حالا قراره هفته ی دیگه بیان یک سرایرانو یک چند هفته ای بمونن بعدم برن.منم برای خوش امدگویی یک مهمونی گرفتم که شماها هم دعوتید!!دم گوش اتردین یواش گفتم:ایول توبالاخره یک کاره مفیدانجام دادی..اتردین خنده اش گرفت ولی خودشوکنترل کرد...تفضلی ادامه داد:منم اومدم کارارو انجام بدمودوباره برگردم پیششونو بااونا برگردم.فقط شماباید زحمت بکشیدو کارایی مثل گرفتن کیکو تزئیین خونه روانجام بدید..بعدم پاشد بره...اتردین:کجا تشریف میبرید؟حالا واسه ناهار میموندید..ای خفه بمیری تو اتردین این همینجوری چتر هست تو یکی دیگه خفه..یکدونه محکم باپام زدم به زانوش که بفهمه ولی اوشگولیست برای خود شایدم میخواست حرص منو دربیاره چون گفت
اتردین:ا چرامیزنی؟اقای تفضلی میموندیددیگه..نفهم به دنیا اومدی نفهمم هم از دنیامیری...خداروشکر تفضلی شعورش رسید رفت..همین که درو بست من جیغ زدم
من:اترددددیینننن میکشمممتتت
بعدم افتادم دنبالش..

میشا : اتردین میخندیدو من جیغ میزدم..بدو رفت تو اتاق یابهتره بگم اتاقمون درم پشتش بست ولی قفل نکرد چون سرعتم زیادبود رفتم تو در..
من:اخ توروحت اتردین بی دماغ شدم..
اتردین سریع دروباز کرد تامنو دیدتو اون حالت کپ کرد اومد طرفم یک نگاه کرد گفت چیزی نیست..دستمو برداشتم دیدم یکم داره خون میاد با دادگفتم
من:هییی داره خون میاد بعدمیگی چیزی نیست؟
اتردین:نترس زیادنیست شهید نمیشی..بیابوسش کنم خوب میشه.
من:لازم نکرد..
بدورفتم تو w.cاتاقمون بینیمو شستم خداییش خیلی کم بود ولی خب من جون عزیز بودم دیگه..
ازدشستشویی که اومدم بیرون یکهو اتردین منوکشیدبغلش.بچه کلا روانی بود تا دیروز داشت کت شلوار قهوه ایم میکردا..
من:ولم کن روانی...تو تعادل روانی نداری تا دیروز داشتی سرم دادمیزدیا..
اتردین:ببخشید میشایی میدونم بد حرف زدم باهات شرمنده..توهم اگه جای من بودی ناراحت مشدی..خیلی سخته بفهمی ابجی کوچولوت بایک اشغال....
بقیه ی حرفشو خورد..گفت:حالا میبخشی؟
راستش ته دلم یکم ناراخت شدم که گفت ابجی..به خاطرهمینم خودمو از بغلش کشیدم بیرونو گفتم:
من:برای چی باید ببخشمت؟؟توفقط یک اسمی توشناسنامه ی من همینهو بس..پس دلیلی نمیبینم که ازت ناراحت باشم که حالا ببخشمت..

  • ۹۹/۰۲/۲۹

عشق شش طرفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی