داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

اخه توکه نمیدونی من جونم به جون نفس بسته اس.من بدون نفس میمیرم.اون برام مثل خواهرنداشته ام میمونه..
دیگه هق هقم اوج گرفت جوری که سامیار پریدتو اتاقمون گفت:
سامیار:چی شده؟؟اتردین؟؟
اتردین:به خدا من کاری نکردم..بابت نفس ناراحته..
سامیارم که مغرور هیچی نگفت ورفت بیرون..به اتردین گفتم:
من:بین خودمون بمونه ولی این دوستت نرمال نیست..
اتردین باصدای بلندخندیدویدونه اروم زدپشتمو گفت:
اتردین:هی بچه پشت داداش بلیط نفروشا..
من:همینه که هست..
اتردین:نه مثل این که حالت خوب شده راستی توبه چی حساسیت داری؟؟بگوبریزم توغذات بلکه این زبونت تاول بزنه نتونی حرف بزنی..
من:راستش من نمیدونم چرا اسم شخصی به اسم اتردین میاد کهیر میزنم
اینوگفتم ودرحالی که میخندیدم بدورفتم سمت در..
اتردین اومدبیادبگیرتم که جیغ زدمو دررفتم ..
رفتم تواتاق نفس ببینم حالش خوبه که نفس تامنو دیدگفت:دخترتوچت شده بود؟؟همچین سراین میلاد دادزدی من به جاش ترسیدم..
من:حقش بود پسره ی...استغفر الله من هی میخوام دهنمو به ناسزا وانکنم اینا نمیذارن..
نفس:اون که واهست.
-پروو..حالت خوبه؟؟
-اره بابا..بادمجون بم افت نداره..
-اخه توبادمجونه ولنجکیی..
-راستی هفته دیگه این دانشگاه هاشروع میشه ااا..شمابرید وسایلتونو بیاریدتو اتاق من تا موقعیی که این تفضلی بیاد..
-ا.چشم تفضلی ودوردیدی..
-بروگمشو..بروبذارمن استراحت کنم..
خندیدم وگفتم:
من:میخوای اقاتونم صداکنم قشنگ استراحت کنی..انقدر حال میده جون میشا..
نفس یک جیغ بنفش کشید
نفس:میشااااا.میکشمت..
منم درحالی که میخندیدم از اتاق اومدم بیرون که سامیارمثل میرغضب پریدجلومو گفت:
-چی کارش کردی جیغ کشید؟
-هوی ترسیدم روانپریش...زنونه بود..
-روانپریشم کردید شما دخترا..
-خب دیگه پروشدی بروکنار..
رفتم توپذیرایی که اتردین اومدگفت:
اتردین:چی کار کردی دختر مردمو زلزله..
من:خصوصی بود..
-اهان باشه..من رفتم بخوابم..
-انقدرنخواب..ازبس خوابیدی شبیه بوفالوشدی دیگه..
دیدم رفت سمت کابینتا گفتم:دنبال چی میگردی؟؟
درحالی که داشت کابینتارومیگشت گفت:
اتردین:دنبال فلفل بریزم روزبونت نتونی حرف بزنی..
من:بیشعور..بروبخواب چیکار کنم..
رفت تواتاق منم رفتم اتاق شقی بهش بگم فردااسباب کشی دایم به اتاق نفسینا!!
داخل اتاق شقی که شدم شقی دراز کشیده بودو به سقف زل زده بودوتوفکربود.رفتم کنارش درازکشیدم برگشت سمتم وبغلم کردوگفت
شقایق:میشانفس حالش خوب میشه؟؟
من:اره بابانگران نباش..
دستمو گذاشتم روگردنبندی که نفس بهم داده بودوازته دلم ازخداخواستم حال نفس خوب بشه..
بعداز این که به شقی گفتم فردامیریم تواتاق نفس ازاتاقشون اومدم بیرونو رفتم تواتاق خودمون..اترین مثل چی خوابیده بود..تودلم گفتم:یک روزغذاپختنا..انگارچیکارکردن..
دلم نیومدشبه به این قشنگیواتردین ازدست بده رفتم ازیخچال یک لیوان شربت ابلیموبرداشتم که هم دج بشه مجبورشه بره حمام هم این که بو بگیره.
رفتم بالا سراتردین شربتوریختم روش که یکهومثل چی پریدبالا..دستمو گذاشتم رودلمو شروع کردم خندیدن.اتردین اومدبالاسرمو باصدای عصبی گفت:
اتردین:میشاچیکارکردی؟؟
من:من؟؟اهان دلم نیومد شبه به این قشنگیوازدست بدی هم این که میخواستم بهت شب بخیربگم..
-باشه خودت خواستی..
یکهواتردین پریدرومو شروع کردبه قلقلک دادنم..منم که قلقکیه شدید درحالی که ازخنده دلم دردگرفته بود گفتم:
من:اتردین شکرخوردم ببخشید.ولم کن..اصلاکاربدی کردم که نذاشتم شبه به این قشنگیوازدست بدی؟؟
اتردین:ازهمین زبون درازیته که خوشم میاد..
بعدم ازروم بلندشدوگفت:
-سرتق...
-همینه که هست..بدوبروحمام من بگیرم بخوابم..
-ا زرنگی منوبلندکردی توبری اونوقت بخوابی؟؟
-اره دیگه..
یکهو دستمو گرفت بردبیرونو گفت شما همینجا میشینید من برم حمام بیام بعد..
-اتردین نامردی نکن دیگه..
بدون توجه به من رفت تو اتاق درم پشتش قفل کرد..
همه خواب بودن..منم تصمیم گرفتم روهمین مبلا بخوابم!!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی