اصلا نگاش نکن بذار خودش بیاد معذرت خواهی!
من: پس چی فکر کردی... هنوز اینقدر کله شق نشدم...........
ولی خیلی دلم رو بد شکوند بچه ها من تازه اول راه بودم.....
نباید اینطوری بهم تهمت میزد....... همش تقصیر پرهامه ایشالا بمیره!ایششش
نفس و میشا خندیدن و با هم رفتیم بیرون......
شقایق:وقتی رفتم بیرون یه پشت چشمی واسه میلاد نازک کردم و رفتم پیش سامیار نشستم........
سامیار در گوشم گفت:
ـ آخه دختر چرا اعصاب این داداش ما رو میریزی بهم؟! نمیگی غیرتش قلنبه میشه!؟
من: من ؟ من اعصابشو ریختم بهم ؟ به من چه اون حتی دلیل دعواش رو هم نگفت.......
سامیار: خب معلومه چون اون پسره تو دانشگاه که سیریشت شده بود زنگ زده وقتی پایین بودی میلاد برداشته بعد پرهامم گفته دوست پسرته....... حالا راسته یا نه!؟
من: برو بابا! من دوست پسرم کجا بود؟!!