اخه توکه نمیدونی من جونم به جون نفس بسته اس.من بدون نفس میمیرم.اون برام مثل خواهرنداشته ام میمونه..
دیگه هق هقم اوج گرفت جوری که سامیار پریدتو اتاقمون گفت:
سامیار:چی شده؟؟اتردین؟؟
اتردین:به خدا من کاری نکردم..بابت نفس ناراحته..
سامیارم که مغرور هیچی نگفت ورفت بیرون..به اتردین گفتم:
من:بین خودمون بمونه ولی این دوستت نرمال نیست..
اتردین باصدای بلندخندیدویدونه اروم زدپشتمو گفت:
اتردین:هی بچه پشت داداش بلیط نفروشا..
من:همینه که هست..
اتردین:نه مثل این که حالت خوب شده راستی توبه چی حساسیت داری؟؟بگوبریزم توغذات بلکه این زبونت تاول بزنه نتونی حرف بزنی..
من:راستش من نمیدونم چرا اسم شخصی به اسم اتردین میاد کهیر میزنم
اینوگفتم ودرحالی که میخندیدم بدورفتم سمت در..
اتردین اومدبیادبگیرتم که جیغ زدمو دررفتم ..
رفتم تواتاق نفس ببینم حالش خوبه که نفس تامنو دیدگفت:دخترتوچت شده بود؟؟همچین سراین میلاد دادزدی من به جاش ترسیدم..
من:حقش بود پسره ی...استغفر الله من هی میخوام دهنمو به ناسزا وانکنم اینا نمیذارن..
نفس:اون که واهست.