داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

اتردین:عیبی نداره گریه نکن..همه چی درست میشه..همه میدونیم اشتباه کردیم ولی دیگه نمیشه کاریش کرد..
من:اخه.اخه.
اتردین انگشت اشاره شو گذاشت رولبمو گفت:
-هیششششش.عیبی ندار..یکم استراحت کنی خوب میشی میخوای دوستاتو بگم بیان..
-اره اگه ممکنه.
-چه مهربون شدی..از این به بعد به بابات میگم زنگ بزنه بلکه تواینطوری مهربون شی..
خندیدم گفتم:
من:برو دیگه..نگاه کن جنبه نداری..
درحالی که میخندید رفت بیرون.چند دقیقه بعد نفس وشقی اومدن..شقی که انگارمن الان سرطان دارم همچین گفت
شقایق:الهییییی بمیرم برات.
نفس یکی زدپس کله اشو گفت
نفس:بیابرو اونورفیلم هندیش نکن..
یکم باهم حرف زدیم ونفسم بعد از کلی معذرت خواهی که من این کاروکردمو شرمنده ام..گفت:
نفس:خب دیگه بسته بدوحاضرشو بریم..
خنده ام گرفت گفتم:
-بیادوستای مارو ببین..الان حاضرمیشم..
هنوزحوله امم درنیاورده بودم.رفتن بیرون منم حاضرشدم..
نفس :از اتاق میشا یه راست رفتم سمت اتاق خودم (چشم سامیار روشن اتاق خودم!!!) یه مانتوی سورمه ای سیر تنگ که کمر باریکمو خوب نشون میداد با جین ابی یخی پوشیدم شالمم ابی یخی بود کیف و کفشمم سرمه ای موهامو کج ریختم رو صورتمو یه ارایش مختصرم کردم دلم نمی خواست زیاد خودمو نقاشی کنم رفتم بیرون از اتاق همزمان با من میشا هم اومد بیرون
شقایق رویه مبل نشسته بود با دیدن ما گفت
-به کجا چنین شتابان تنها تنها کجا میرید؟
من-راستش برای اتاق خواب رنگ صورتی رو دوست ندارم داشتم میرفتم پرده با روتختی بگیرم که گفتم میشا رو هم ببرم حالو هواش عوض بشه
شقایق-پس من چی؟
میشا-خب اگه تو بیایی کی غذایه این پسرا رو چک کنه که توش سم نباشه؟
قرار گذاشته بودیم که هر دفعه که این پسرا غذا درست میکنن بریم غذا هارو چک کنیم والا از اینا بعید نبود بزنن ما رو ناکار کنن
من-یا اگه یه وقت چیزی ریختن توش که ما بهش حساسیت داشتیم لاقل بفهمیم نخوریم
شقایق-جمع نبند تو ما فقط تو به بادوم زمینی حساسیت داری منو میشا به چیزی حساسیت نداریم
من-حالا هرچی
با صدایه میلاد سرمون رو کردیم سمت پسرا اینا دیگه کی اومدن
میلاد-ما غذا رو مسموم میکنیم؟
میشا-گوش واستاده بودی میلاد؟
میلاد-به قول خودت اقا میلاد
می خواست تلافی حرف میشا رو دربیاره حالا که اون از دوستش طرفداری میکنه من چرا نکنم
من_اولا از شما پسرا هیچی بعید نیست دوما مامانتون بهتون ادب یاد نداده نگفته گوش واستادن کار بچه های بی ادبه
از قصد فعل جمع رو بکار بردم
میلاد-که من ادب ندارم دیگه ؟
من-ظواهر امر که اینطوری نشون میده
میلاد دهنشو باز کرد که چیزی بگه که حرفشو خوردو به جاش یه لبخند شیطانی زد و رفت تو آشپزخونه
به سامیار نگاه کردم که داشت اسکنم میکرد وقتی قشنگ تیپمو نگا کرد زل زد تو چشمم بی تفاوت بود ولی با نگاش میپرسید کجا میری از نگاه کنجکاو و در عین حال بی تفاوت سامیار فهمیدم که تازه اومده بودنو از اول به مکالمه ی ما گوش ندادن منم بی تفاوت تر از خودش نگاش کردمو یه خدافظی سرد با اونو اتردین کردم اونام جواب دادن دست میشا رو گرفتمو با هم از شقایق خدافظی کردیم و به سمت ماشین رفتیم پشت رل نشستمو درو با ریموت باز کردم یکم از مسیر که دور شدیم میشا سکوتو شکست
میشا- البوم انریکه البوم چنده؟
من-دوتا البوم که رد کنی اهنگاش شروع میشه
تو سکوت داشتیم اهنگ گوش میکردیم که میشا دوباره به حرف اومد
-حالا کجا میری؟ مگه جایی رو بلدی؟ اتاق به اون خوشگلی
من-راستش از همون اول از رنگ صورتی بدم میومد البته برای اتاق خوابا نه چیزایه دیگه ولی تا رفتم پایین که چمدونم رو بیارم بالا دیدم بعله ای دل غافل شما اتاقا رو رو هوا زده بودید از چن شب پیش ادرس یه فروشگاه که یه طبقه اش فقط سرویس خوابو رو تختی با حوله اینا داره و طبقه های دیگشم ارایشی بهداشتیه یه طبقشم تمام کیف و کفشو لباس ایناس یه طبقشم پارچه فروشیه از اینترنت گرفتم .
میشا تا اسم لباسو کیفو کفش اومد همچین چشماش شهاب سنگ پرت کرد که نگو مثل خودم بود عاشق لباسو خرید شقایقم که کپی ما تا فروشگاه حرفی زده نشد چون ادرس سرراست بود راحت فروشگاه رو پیدا کردیم میشا با دیدن فروشگاه که انصافا خیلی لوکس و شیک بود سوتی کشید که خندم گرفت
میشا-بابا ایول نفس تو همیشه چیزایه تک رو انتخاب میکنی ادم با تو بیرون بیاد هیچ وقت ضرر نمیکنه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی