سامیار: به من گفتی هرکول شقایق؟!من: پ ن پ به عمه ام گفتم! سامیار سریع دوید سمتم و من یه جیغ کشیدم و رفتم پشت میلاد.........سامیار: بگیرش میلاد!میلاد لبش رو گزید و یه نگاه به چشای آبی ام کرد و گفت:ـ گناه داره بابا ولش کن.......سامیار که از حرص داشت میمرد گفت:ـ ای بپوکی میلاد!!!!!خندیدم و واسه سامیار یه چشمک زدم و رفتم تو اتاقم.........نفس و میشا اومدن تو اتاقم و میشا گفت:ـ وای نمیری شقایق بدبخت سامیار!نفس: دمت گرم خوب حالش رو گرفتی!من : خواهش میکنم آبجی!رفتم سر میز آرایشیم و یکم عطر به خودم زدم و گفتم:ـ راستی وسایلم رو الان باید ببریم تو اتاق تو نفس؟!نفس:امممم! آره.......وسایلم رو با کمک میشا بردیم تو اتاق نفس...... میشا هم از قبل وسایلش رو آورده بود......حوصلم خیلی سر رفته بود و پیشنهاد کردم بریم تو سالن و فیلم بذاریم....رفتیم دیدیم همشون خوابن!من: خوب پاشو یه فیلم ترسناک بذار ببینیم!نفس: باوشه!یه فیلم ترسناک محشر گذاشت که من خیلی دوست داشتم از اونایی که زهره آدم رو آب می کنن!اوایل فیلم خیلی چرت بود اما وسطاش تازه قشنگ شده بود.....همه ساکت بودیم و به صفحه تلویزیون چشم دوخته بودیم که یهو یه صحنه ترسناک جلومون ظاهر شد که سه تایی جیغ کشیدیم و هرسه پسرا از خواب پریدن!اتردین: ای مرگ!!!!!!! میشا: بی تربیت!اتردین: مارو از خواب نازمون بیدار کردین طلبکارم هستید؟!من: اییی! توووو حلقمی هرگز!اتردین: جونم؟!نفس دستش رو گذاشت رو بینیش به علامت سکوت و به ادامه فیلم نگاه کرد.......باز رفتیم تو حس فیلم و بادقت نگاه میکردیم که یهو یکی شونم رو فشار داد و داد و گفت: پخخخخخخ!!!!!!!من که خیلی دردم گرفته بود گفتم:ـ خفه بمیری شونم منفجر شد لامصب!سامیار خندید و گفت:ـ حقته!نفس گفت:ـ احمق شقایق به شونش حساسه میزنه لهت میکنه ها!سامیار: ایول پس از این به بعد تو منو اذیت کن شقی من میدونم و تو!من: هوییی! چه زود پسر خاله شدی... شقی چیه شقایق!میشا: اه بس کنید دیگه نمیذارن بفهمیم فیلم چی شد!و اینبار شیش نفره بقیه فیلم رو دیدیم......وسط فیلم همش این پسرا سوال میکردن که چی شد و این کیه و اینا که نفس اعصابش خرد شد و گفت:ـ ای بابا خب از اول بذارید.......اتردین: خب بذار حالا که میخوای بذاری.......نفس: مشکل من نیست.....اتردین: خب خودم میذارم.......و رفت دوباره از اول فیلم رو گذاشت!!!!