-فرانک حالا چه عجله ای داری اول یه چیزی سفارش بدیم بعد صحبت می کنیم می خواستم بگم ای من کوفت بخورم تو بنال جون به لبم کردی فرانک با اشاره دستش خواست که منو براش بیارن
فرانک-چی سفارش بدم؟
من-یه فنجون اسپرسو بدون شیر و شکر
فرانک-خیلی تلخ میشه ها
من-عادت دارم
یه 6 هفت دقیقه ای تو سکوت گذشت دیگه داشتم کلافه می شدم که گوشیم زنگ خورد سامیار بود با دیدن اسمش بی اختیار لبخند رو لبم نشست همزمان با زنگ خوردن گوشیم سفارشامونو هم آوردن
من-جانم
سامیار-جانت بی بلا خانومم
من-خوبی عشقم؟
سامیار-شما خوب باشی بنده هم خوبم
من-کجایی؟
سامیار-یه جای خوب اصلا نمیدونی که پر دختر جات خالی
من-سااااااامیار
سامیار-به فدات
من- خدانکنه
سامیار- زنگ زدم بگم قرارمون یادت نره
من-نه مواظب خودت باش خداحافظ