داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

منم پرو یه سلام گفتمو اصلا به یه جفت چشم خاکستری تیره که مثل یه شیر اماده حمله بهم خیره شده بود توجهی نکردم خواستم برم تو اتاق که شیره غرش کرد 
سامی-تا حالا کدوم گوری بودی؟ اون لامصبو چرا جواب ندادی ؟همچین داد زد که تمام شیشه های خونه فکر کنم لرزید پسره ی بیشعور به چه حقی با من اونطوری حرف میزنه صدامو بردم بالا
من-حواست به حرف زدنت باشه ها
سامیار-میبینم دیر اومدی خونه زبونتم دومتر درازه اگه حواسم به حرف زدنم نباشه چی میشه اونوقت؟
من-دیر اومدم که دیر اومدم زبونمم درازه که درازه میخوام ببینم فضولوش کیه درضمن اگه حواست به حرف زدنت نباشه میشه اون که نباید بشه
سامی اومد نزدیک تر یه قدم ناخدا گاه گذاشتم عقب چشماشو قفل کرد تو چشمام مثل شیر نر با شیر ماده بودیم چشما همرنگ قفل شده رو هم صدای نفسا بلند قدما هماهنگ یکی اون میومد جلو یکی من میرفتم عقب 
سامی- تا حالا کجا بودی؟ لحنش از قبل بهتر شده بود ولی هنوزم خشن بود
من-به تو مربوط نیست
سامی-کدوم گوری بودی که اون ماسماسکو جواب نمیدادی
من-یه جای خوب.رفته بودم...میخواستم بگم رفته بودم بیمارستان که سامی دوباره قاطی کردو پرید وسط حرفم
سامی-که یه جای خوب اره بقل کدوم اشغالی بودی که اون هه میس با اسو ندیدی هان چشم مامان باباتو دور دیدی بیچاره اونا که به تو اعتماد کردن نمیدونن .....پیش خودش چه فکری میکرد اصلا به چه حقی همچین فکری میکرد بقیه حرفش با سیلی که خوابوندم تو صورتش ناتموم موند داد زدم با تموم وجودم داد زدم
من-فقط دهنتو ببند فهمیدی اون ذهن منحرفتو درست کن متاسفم متاسفم بابت این فکرای مسمومت اخه لعنتی تو مگه گذاشتی حرف بزنم رفته بودم بیمارستان پیش بچه ها گوشیم سایلنت بود نفهمیدم بعدم گوشیمو در اوردمو پرت کردم جلوی پاش
من-بیا ببین یه شماره غریبه این تو پیدا میکنی اخه بدبخت همه رو سر من قسم میخورن (با یه لحن اروم تر ادامه دادم) ولی نمیدونن همین من (با دست اشاره کردم به خودمو دوباره صدامو بردم بالا و به سامیار که هنوز دستش رو گونش بود توجهی نکردم حتی به هشتا چشمی که بهم زل زده بودن هم توجهی نکردم هشتا چشم نگران مضطرب) انقدر کور شدم که تصمیم گرفتم با توی لعنتی همخونه بشم تویی که فکرت ذهنت همه چیت منحرفه نسبت به دیر اومدن یه دختر به خونه بعم رفتم تو اتاقمو درو محکم کوبوندم به هم سریع رفتم تو حمو واقعا به یه وان اب گرم احتیاج داشتم  .

میشا :  خداییش حال کردم نفس خوب باسامی حرف زد پسره پروو..چه طوربه خودش اجازه داده فکرکنه که نفس بایکی دیگه باشه...درسته سطح طبقاتیه خانواده ی نفسیناخیلی بالاست ولی مامان بابای نفس.نفسوخیلی خوب ازاین لحاظ تربیت کردن...یکم باخودم فکرکردم وبه این نتیجه رسیدم که من بااتردین خیلی بیشترازاونی که بایدوشایدراحتم ونباید این وضع ادامه پیداکنه پس ازالان دیگه ازاون میشاقبلی خبری نیست!!!رفتم تواتاق که برم حموم ازبس هواگرمه بااین که دیروزحموم بودم ولی بازم چسب شدم!حوله اموبرداشتمو رفتم حموم..یکم که تو وان درازکشیدموحال ازحموم اومدم بیرون اول سرموکردم بیرون تامطمئن بشم که اتردین نیست بعدازاین که مطمئن شدم بدورفتم دراتاقوقفل کردم یک بلوزشلواره سرخابی هم پوشیدم رفتم بیرون اتردین طبق معمول داشتtvنگاه میکردمنم بدونه توجه بهش رفتم تواشپزخونه قهوه درست کردم.داشتم قهوه میریختم که صداش اومدگفت
اتردین:میشایک فنجونم برای من بریز..من:چلاق که نیستی خودتم میتونی بریزی. منم مستخدمه شمانیستم... اینوگفتموازاشپزخونه اومدم بیرون..ایول میشاهمینجوری بایدادامه بدی..رفتم دراتاقه نفسوزدم که گفت بیاتو.رفتم تودیدم داره موهاشوبا اتومو صاف میکنه.من:نفس جریانه این بیمارستانه چی بود؟نفس:نمیشه بگم قول دادم.. من:بگودیگه.بگووووو
نفس:باباجای خاصی نیست..
من:خب پس بگو.
نفس:فقط بگم که اونجاخوراکه خودته پره بچه است. توهم که عشق بچه..
من:دروغ نگو..منم ببرجونه میشا..
نفس:نه نمیشه...
من:چراببردیگه..
نفس:پس اول بایدازسامی اجازه بگیرم فقط چون بهم گفته به کسی نگم وگرنه باهاش هیچ کاری ندارم...
من:خب باشه..من:راستی نفس پس فردا دانشگاه هاشروع میشه...
نفس:میدونم..
من:مهمونیه تفضلی هم که این شنبه نه دوشنبه ی دیگه اس..نفس بامتکاش زدتوسرموباخنده گفت...
 نفس:خاک توسرت یعنی چی؟؟این شنبه نه دوشنبه ی بعد؟؟اصلالالی...
من:کم رودختره مردم عیب بذارشب بخیر..
نفس:شببخیر...

  • ۹۹/۰۸/۲۰

عشق شش طرفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی