داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

گوشیم زنگ خورد میشا بودمن-بلهمیشا-دیونه اون چه کاری بود کردی؟بی توجه به سوالش گفتممن-من میرم جایی شما این چهار راهو بپیچید سمت راست مستقیم برید میرسید به فروشگاه خواهشا دنبالمم نیاییدبعدم قطع کردمو رفتم سمت عروسک فروشی .....   میشا :   من نمیدونم نفس چرا یهوقاطی کرد...امروزچندومه؟من:اتردین امروزچندومه؟اتردین:27م.چه طورمگه...من:هیچی..خاکتوسرم حالافهمیدم چراهی این سامی به نفس میخندیدونمیذاشت بیادبیرون..نفس خاک عالم توسرت بندواب دادی....اخه نفس دقیقابعدازمن بودبه خاطره همین روزشومیدونم...بیچاره نفس چه قدر زجرکشیده..سامی میکشمت پسره ی پرووو...داشتم همینجوری تودلم به سامی فحش میدادم که اتردین گفتاتردین:میشارسیدیم نمیخوای پیاده شی؟من:ا.چه سریع.بریم.بااتردین پیاده شدیم داشتم واسه خودم جلوجلومیرفتم که اتردین دستموگرفت یعنی که وایساباهم بریم...این عادتمو ازبابام به ارث بردم.اخه هروقت میرفتیم خریدبابام واسه خودش جلوجلومیرفت مامانمم غرمیزد..اتردین:خانم وایساباهم بریم..شونه هاموانداختم بالاوراه افتادیم..همه به منواتردین همچین نگاه میکردن که نگو..من:اتردین لباسم بده؟اتردین متعجب گفتاتردین:نه چه طور؟من:اخه همه ادمویکجوری نگاه میکنن..اتردین خندیدوگفتاتردین:مگه هرکی بدنگاهت کردیعنی بدشدی؟شایدچون خوب شدی دارن نگاهت میکنن..عشقممممن موندم ازاین عشقم اتردین که یک گروه دختر که داشتن بانگاهشون اتردینو میخوردن ازکنارمون ردشدن..اهان تازه فهمیدم.ای اتردینه زرنگ...داشتیم همینجوری ازکناره مغازه هاردمیشدیم که یک روتختیه اس نظرمو جلب کرد..دسته اتردنوکشیدممن:اتردین بیابریم اینجاببینیم غضیه چندچنده..یک روتختیه قرمزمشکی بودکه یک طرحم روش داشت..باحال بود.اتردینم تاییدش کرد وگرفتیم..600تومانی اب خورد البته اتردین میخواست حساب کنه که من نذاشتم ..دوست نداشتم اون حساب کنه..یکم که گشتیم اتردینم یک روتختیه سفیدمشکیه ساده گرفت..به پای روتختیه من که نمیرسید..بعدازگرفتنه روتختی ها قرارشدبریم خونه بعدابانفس وسامی بریم تخت ببینیم....توراه اتردین نمیدونم چرااروم میرفت.من:اتردین باواژه ای به اسمه گازاشنایی داری؟بابادهنم بوجوراب گرفت!گرسنه امه..اتردین بدون حرف سرعتشوزیادکردساعت8بودکه رسیدیم خونه..همین که دروبازکردم سامی گفت:نفس کو؟من:مگه نیومده؟گفت میره یکجایی.نگفن کجا..سامی گوشیشوبرداشت ورفت تواتاق...شقی پرید روم تاببینه چی خریدم..     نفس :     از بیمارستان اومدم بیرون واقعا روحیه ام عوض شد این بچه ها رو دیدم سوار ماشین شدمو رفتم سمت خونه ساعت ماشینو نگا کردم 10 بود گشنم بود مسیرمو عوض کردمو اولین فست فودی رو که دیدم نگه داشتم رفتم تو یه ساندویج با نوشابه سفارش دادم تا غذامو بیارن یه نگا به گوشیم که رو سایلنت بود کردم اوه اوه 30 تا میس کال از یه شماره ناشناس10 بیستایی هم از شقایقو میشا داشتم رفتم تو اس ام اسا که اونا هم دسته کمی از میس کالا نداشتن اول اس ام اس اون شماره ناشناس رو باز کردم نوشته بود(نفس کجایی؟)بعدی(نفس منم سامی دختر گوشیتو جواب بده) بعدی(بهت میگم گوشیتو جواب بده) کم کم اس ام اساش بوی تهدید میگرفت (یا همین الان گوشیتو جواب میدی یا فاتحه ی خودتو میخونی چون اگه گیرت بیارم میکشمت) بعدی(اگه گیرت بیارم پدرتو در میارم پس مثل بچه ادم جواب بده اون لامصبو) یه سری دیگه هم بود که از خوندنش پشیمون شدم با این حساب فکر کنم برم خونه حسابم با نکیرو منکر باشه همون موقع گوشیم تو دستم ویبره رفت یا به قول میشا بندری زد از همون شمار ناشناسه یا همون سامیار بود ( برای بار اخر میگم اگه اون ماسماسکتو جواب دادی که هیچ وگرنه اگه پیدات کنم کاری میکنم از زندگی کردن سیر بشی تو بالاخره میایی خونه دیگه) همون لحظه گوشیم زنگ خورد سامیار بود خدایا جواب بدم ندم ولش کن جواب بدم فکر میکنه ازش ترسیدم بیخیال گوشیمو پرت کردم تو کیفم صبر کردم تا سفارشم اماده بشه بعد اوردن سفارشم ریلکس شروع کردم به خوردن خوردنم که تموم شد رفتم پول غذاهامو حساب کردمو مثل یه بچه ی خوب راه افتادم سمت خونه تا برسم ساعت یازدهو نیم شده بود یه لحظه ترسیدم نکنه واقعا بلایی سرم بیاره اگه خونه رام نده یه چی میگی نفسا غلط میکنه رات نده پسره ی هرکول در حیاطو با کلید باز کردمو ماشینو اروم بردم بعدم اروم درخونه رو بازکردمو رفتم تو با صدای در همه برگشتن سمت من...

  • ۹۹/۰۸/۲۰

عشق شش طرفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی