داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

به خاطر پدرم قسمت 37

کامران دستمو ول نمیکرد خودمم علاقه نداشتم دستمو از دستش در بیارم
در جلورو واسم باز کرد و منتظر موند سوار شم
بعد یه ماه اولین باری بود که بهش رو میدادم اونم سرکیف شده بود
الان تو ماه 4 بارداری بودم
کامران دستمو گرفت و زیر دست خودش رو دنده گذاشت و با انگشتام بازی میکرد ولی هنوزم میتونستم بفهمم ناراحته از رفتن عزیزاش
واسه اینکه ازون حالت درش بیارم بالحن شادی بهش گفتم
-کامران؟
-جونم؟
-میای بریم سونو؟
-الان؟
خندیدم و گفتم
-الان که نمیشه ما نوبت نگرفتیم فردا بریم
-باشه زن بزن وقت بگیر
با یه لحن باحالی گفتم
-وااااای،به نظرتو بچه دختره یا پسر؟
کامران که با دیدن روحیه من شاد شده ولخندی زدو گفت
-هرچی باشه فقط سالم باشه
سرمو تکون دادم و گفتم
-خوب اون که اره ولی اخه واسه تو فرق نداره بچت پسر باشه یا دختر/؟
برگشت طرفم و گفت
-من دوست دارم بچم یه دختر خوشگل و مامانی مثل مامانش باشه
لبخندی بهش زدم و گفتم
-ولی من دوست دارم بچم پسر باشه اسمش دوست دارم بذار ارش
با تعجب گفت
-ارش؟
-اوهوم چرا تعجب کردی؟
-اخه نه به اسم من ربط داره نه به اسم تو چی شده اسم ارش و دوست داری؟
-میدونی از بچگی دوست داشتم هروقت بچه دار شدم اسم بچمو بذارم ارش
سرشو تکون داد وگفت
-ولی من دوست دارم اگه دختر بود اسمشو بذارم کاملیا
-اسم قشنگیه
کامل برگشتم طرفش و گفتم
-پس اگه پسر شد میذاریمش ارش و اگه دختر شد میذاریمش کاملیا
-اوهوم فکر خوبیه حالا فردا مشخص میشه
لبخندی زدم و سرمو به سمت خیابون برگردوندم و به بیرون خیره شدم

بهار؟
-هوم؟
-منو میبخشی؟به خدا رفتار اون روزم دست خودم نیست،دیوونه میشم وقتی بفهمم یکی به چیزی که گفتم عمل نکنه
بعد مثل بچه های مظلوم گفت
-هوم،میبخشیم؟
با خودم فکر کردم اره میبخشمت تقصیر منم بود
واسه همی با لبخند برگشتم طرفش و با لحن بچه گونه ای گفتم
-به شرطی میبخشمت که دیگه من و نزنیم
خنده ای کردو دستمو بوسید و گفت
-دستم بشکنه اگه دوباره روت بلند بشه
کامران سریع برگشت طرفم و گفت
-زود باش کمربندت و ببند
تا خواستم ببندم کار از کار گذشت و پلیس بهمون ایست داد
کامران غرغری کرو ماشن و کنار خیابون پارک کرد
مامور اومد به شیشه زد شیشه رو داد پایین
-سلام جناب
-سلام گواهینامه مدارک ماشین لطفا
کامران سرشو تکو دادو رو به من گفت
-مدارک و از تو داشبورت بده
سرمو تکون دادم مدارک و در اوردم و دادم دستش
-بیا
-بفرمایین قربان
بعد اینکه 30 تومن جریممون کرد گذاشت بریم
خونه که رسیدیم با زحمت رفتم بالا راه رفتن واسم سخت شد بود
اروم اروم از پله ها بالا رفتم و رفتم تو اتاقم داشتم بلوزمو در میاوردم که در یهو باز شد
جیغی کشیدم و لباسم و سریع جلوی خودم گرفتم و رو به کاران گفتم
-برووووو بیرون
ولی اون اصلا حواسش بهم نبود اروم اومد جلو لباسو از دستم گرفت و با لذت به *س ی ن ه * هام زل زد
دسمو جلوی *س ی ن ه * هام گذاشتم
سرشو اورد جلوی صورتمو بهام و نرم بوسید
منم با این که شوکه شده بودم ازین کارش به خدم اومدم و همراهیش کردم دستش رو کمرم بالا و پایین میرفت دستمو تو موهاش فرو برده بودم و همراهیش میکردم
*صورت*و از *ل بام* جدا کردو با چشای خمارش بهم خیره شد بعد با نرمی روی تخت حلم داد و خودشم روم خیمه دو مشغول بوسیدن *ل بام* شدم
کم کم داشتم نفس کم میاوردم به زور خودمو ازش جدا کردم و نفس عمیقی کشیدم
کامران خواست دوباره بیاد طرفم که انگشتمو گذاشتم رو لبشو باگ ارومی گفتم
-بسه کامران نفسم گرفت
چند ثانیه بهم خیره شدو سریع از روم بلند شد
دستمو گرفت و کمک کرد از رو تخت بلند شم
یه سرافون شیک قهوه ای رنگ از تو کمدم در اورد و گرفت طرفم
بلندیش تا روی زانوم بود ولی خویش این بود که گشاد بود و توش راحت بودم
کامران رفت اتاق خودش تا لباساش و عوض کنه
منم گیرمو در اوردم و موهام و شونه کردم
امروز به اندازه کافی هیجان زده شده بودم
جلوی اینه رفتم و رژم و که دور لبم پخش شده بد تمیز کردم و یه رژ قرمز به *ل بام* زدم
ای رنگ خیلی بهم میومد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی