داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

برترین داستانهای ایرانی و خارجی کوتاه و بلند

داستانهای برتر

در اینجا به انتخاب خودم برترین داستانهای ایرانی و خارجی را منتشر می کنم به صورتهای گوناگون، کوتاه، بلند و دنباله دار یا حکایتهای پند آموز

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
  • ۰
  • ۰

 ... من نمی دونم چه جوری به خودش اجازه داده همچین کاری بکنه ... آراد می گفت با چنان افتخاری تعریف کرده که انگار جایزه نوبل گرفته ... منتظر بوده که آراد ازش تقدیر کنه ولی آراد ...
به اینجا که رسید غش غش خندید و گفت:
- آراد برگشته بهش گفته به شما هیچ ربطی نداشت که اونکارو کردین ... الان هم با زبون خوش خسارت ماشین خانوم آوانسیان رو پرداخت می کنین ... هر چی بین ماست به خودمون مربوطه ... به شما چه که کاسه داغ تر از آش شدین ...
با حیرت گفتم:
- نه!!!!!
- آرهههههه ... سارا هم ترکیده ... بعدم آراد چیزی در مورد سارا گفت که ... خوب باورش سخته ... ظاهرش اینظور نشون نمی داد ...
پوزخندی زدم و گفتم:
- چی؟
هر چند خودم خیلی خوب می دونستم ... از جا بلند شد و گفت:
- بیخیال ... من که ندیدم ... نمی خوام گناهشو بشورم ...
با همون پوزخند گفتم:
- ولی من دیدم ... سارا با حامد دوسته ... یکی از پسرای کلاس ...
آراگل با تعجب نگام کرد ... منم از جا بلند شدم و گفتم:
- بیخیال ... اینو همه می دونن ... من تعجبم از این بود که آراد با اون عقایدی که تو تعریف کردی چطور می خواد با همچین دختری دوست بشه ... چون اینم می دونم دوستیشون عین دوستی من با پسرا نبوده ... فراتر از این حرفا بوده ...
آراگل پوست لبشو جوید ... زیر لب خداحافظی کردم و راه افتادم سمت در ... بدجور عذاب وجدان داشتم ... از آراد دیگه واقعا خجالت می کشیدم ... 

رسیدم خونه ... همینطور که لباسام رو از تنم در می آوردم تو این فکر بودم که چه جوری از دل آراد در بیارم ... الکی الکی خیلی بلا سرش آورده بودم ... باید یه جوری که غرورم هم صدمه ای نبینه از دلش در بیارم ... آره بهترین راه همینه ...
***
تموم اتاق رو زیر و رو کردم ... اما فایده ای نداشت ... نبود که نبود! چاره ای نداشتم باید زنگ می زدم به نگار ... شاید اصلا بهم نداده بود!
با دومین بوق جواب داد:
- سلام ...
- سلام نگار خوبی؟
- ممنون ... تو چطوری؟ خوبی؟ بهتری؟
- مگه مریض بودم که می پرسی بهتری؟
- نه ... خوب ... واسه اون جریان ... راستش من باید بهت زنگ می زدم ... باید عذرخواهی ...
- اه نگاااار بیخیال! من اصلا برام مهم نیست ... یادم رفته بود ...
- ولی خب تقصیر من بود ... باور کن خجالت می کشیدم بهت زنگ ...
- نگار! گفتم بیخیال ... الان برای یه چیز دیگه بهت زنگ زدم ... اون کتابه که داداشت خریده بود ... کتاب استاد شاهین ... اونو بهم دادی؟
- آره!!! همون روز آخر بهت دادم ...
- کی؟ آخه الان هر چی می گردم نیست ...
- ویولت ... توی بوفه که بودیم بهت دادم .. توی یه مشمای سبز بود ...
- همون روز؟
- آره همون روز که رفتی آبمیوه بریزی ...
سریع پریدم وسط حرفش و گفتم:
- وای! یادم اومد ... وقتی از بوفه پریدم بیرون فقط کیفمو از روی صندلیم برداشتم ... کتاب اونجا جا موند!
- واااای! کتاب به اون نایابی! حالا چی کار می کنی؟ فردا امتحان داریم!
- دو روزه فقط دارم دور خودم می چرخم! هر چی فکر کردم یادم نیومد! یا مریم مقدس حالا چی کار کنم نگار؟
- می خوای من کتابمو جزوه کنم بیارم برات؟
- نه بابا اینجوری خودت هم از درست می مونی ...
- پس می خوای چی کار کنی؟
- نمی دونم!
- ببین من چند وقت پیشا یه دفتر توی بوفه جا گذاشتم بعد که رفتم سراغش یارو صاحب بوفه برام نگه داشته بود می خوای برو یه سر دانشگاه ببین هست یا نه ...
- وای یعنی می شه؟
- آره انشالله که هست ...
- باشه پس من برم ببینم چی می شه ...
- ویولت اگه نبود یه خبر به من بده بالاخره یه جوری بهت می رسونم ...
- باشه عزیزم مرسی ...
گوشی رو که قطع کردم سریع با آژانس خودمو به دانشگاه رسوندم و ازش خواستم صبر کنه تا برگردم ... با استرس رفتم داخل بوفه و قضیه رو به صاحب بوفه گفتم ... لبخندی زد و گفت:
- بله بله ... اتفاقا تا رفتین یکی از پسرای هم کلاستون اینو داد به من گفت خودش نمی تونه دیگه ببینتتون ...
بعدم سریع رفت پشت پیشخوانش و با نایلون کتاب برگشت ... دنیا رو بهم می دادن اینقدر شاد نمی شدم! نمی دونستم کی کتاب رو تحویل داده اما خیلی خیلی ازش ممنون بودم ... کتاب رو برداشتم و با شادی برگشتم خونه ... حالا می تونستم با خیال راحت برای امتحانم بخونم ... درسته که حجم مطالب زیاد بود اما من بیشترش رو سر کلاس خونده بودم ... خیلی از مطالب هم جزوه خود استاد بود که خونده بودم ... 
... فقط می موند چند فصل کتاب ... رفتم از داخل یخچال برای خودم یه ظرف میوه برداشتم و سرخوش رفتم داخل اتاقم که بشینم کتاب رو بخونم ... باید امتحان فردا رو عالی می دادم! اصلا دوست نداشتم معدلم کم بشه ... ولو شدم روی تخـ ـت و از روی دفترچه یادداشتم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی